السابقون الاولون
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

طرح شبهه

خداوند در قرآن كريم مى‌فرمايد:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏. التوبة / 100.

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و افرادى كه به نيكى از آن‌ها پيروى كردند، خداوند از آن‌ها خشنود گشت، و آن‌ها (نيز) از او خشنود شدند و باغ‌هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!.

خداوند در اين آيه از پيشى گيرندگان مهاجر و انصار كه خليفه اول و دوم نيز به طور قطع جزء آن‌ها هستند، رضايت دائمى خود را اعلام و به آن‌ها وعده بهشت داده است؛ اما شما با مطرح كردن قضيه هجوم به خانه فاطمه، غصب خلافت و... در حقيقت اين آيه را انكار مى‌كنيد و از افرادى كه خداوند به صورت دائم از آن‌ها راضى شده است، ناراضى هستيد و به آنان تهمت‌هاى ناروا مى‌زنيد.

نقد و بررسي:

استدلال به اين آيه براى تبرئه خلفا از هجوم به خانه وحى و غصب حق اميرمؤمنان علي عليه السلام و... بر دو محور استوار است: 1. رضايت دائمى خداوند از اصحاب؛ 2. وعده قطعى بهشت به آنان.

در توضيح و پاسخ به اين شبهه به چند نكته اشاره مى‌كنيم:

 

 

1. مقصود از (السابقون) چيست وكيست؟

2. عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت:

3. رضايت دائم، با آيات ديگر در تضاد است:

4. پيامبران نيز محاسبه مى‌شوند:

5. خداوند، همسران رسول خدا (ص) را تهديد مى‌كند:

6. احتمال ارتداد صحابه در قرآن:

7. پشيما ني‌ها و آرزوي‌هاي ابوبكر و عمر:

8. وجود منافقين در ميان «السابقون الأولون» ادعاي اهل سنت را باطل مى‌ كند:

9. أبو الغاديه، در ميان (السابقون الأولون):

10. ثعلبه بن حاطب بدري، از (السابقون الاولون) و از بانيان مسجد ضرار:

11. قاتلان عثمان در ميان «السابقون الأولون»:

12. پيشگوئي از ارتداد اصحاب:

13. تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون):

 

1. مقصود از (السابقون) چيست وكيست؟

سبقت كه در اين آيه امتيازى بزرگ محسوب شده است؛ چه معنايى از آن اراده شده است؟ آيا صرفا اگر در مسلمان شدن فردى بر ديگرى تقدم داشته باشد، مصداق اين آيه خواهد بود؟ و يا افزون بر پذيرش اسلام امتيازاتى از قبيل پايبندى به دستورات خداوند و پيشتاز بودن در كارهاى خير و اطاعت و پيروى از رسول خدا صلى الله عليه وآله و در يك كلام در آزمون بزرگ مسلمانى پيروز شدن نيز لازم است؟.

دانشمند بزرگ اسلامى مرحوم سيد مرتضى رحمة الله عليه در اين باره مى‌فرمايد:

وأول ما نقوله: إن ظاهر هذه الآية لا تقتضي أن السبق المذكور فيها إنما هو السبق إلى اظهار الإيمان والاسلام واتباع النبي صلى الله عليه وآله، لأن لفظ ( السابقين ) مشتركة غير مختصة بالسبق إلى شئ بعينه.

وقد يجوز أن يكون المراد بها السبق إلى الطاعات، فقد يقال لمن تقدم في الفضل والخير: سابق ومتقدم. قال الله تعالى: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون‏ ) (الواقعة / 10 و 11 ) فإنما أراد المعنى الذي ذكرناه، وقال تعالى: (ثمُ‏َّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُْمْ سَابِقُ بِالْخَيرَْاتِ ) (فاطر / 32 ) ويكون معنى قوله تعالى ( الأولون ) التأكيد للسبق والتقدم والتدبير فيه، كما يقال: سابق بالخيرات أول سابق.

وإذا لم يكن هاهنا دلالة تدل على أن المراد بالسبق في الآية إلى الإسلام فقد بطل غرض المخالفين وإذا ادعوا فيمن يذهبون إلى فضله وتقدمه أنه داخل في هذه الآية إذا حملنا على السبق في الخير والدين احتاجوا إلى دليل غير ظاهر الآية، وأنى لهم بذلك.

اقتضاى ظاهر آيه اين است كه مقصود، سبقت در اظهار ايمان و اسلام و پيروى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نباشد؛ زيرا كلمه و لفظ (السابقون) معناى مشتركى دارد و به موضوع معينى اختصاص ندارد.

و از طرفى مى‌شود گفت: مقصود، سبقت در اطاعت و پيروى است؛ زيرا گاهى به افرادى كه امتيازى در خوبي‌ها و اعمال خير دارند گفته مى‌شود او بر ديگران سبقت گرفته و مقدم است.

خداوند مى‌فرمايد: سبقت گيرندگان مقدمند، آنان همان مقربانند. در اين آيه خداوند همان چيزى كه ما گفتيم اراده فرموده است. و در آيه ديگر مى‌فرمايد: سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه آنان را برگزيده بوديم به ميراث داديم؛ پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند.

و معناى اين فرمايش خداوند (الْأَوَّلُونَ) در آيه مورد بحث تاكيد بر پيشتاز بودن و انديشه در آن است؛ همانگونه كه گفته مى‌شود: پيشتاز در خوبي‌ها، نخستين فرد انجام دهنده آن است.

بنابراين هنگامى كه در اين آيه دليلى نباشد که بتواند سبقت در اسلام آوردن را به عنوان امتياز معرفى كند، مقصود مخالفان باطل شده و هنگامى كه آيه را حمل بر سبقت در خيرات و دين كرديم، (و نه سبقت در اسلام آوردن) اگر بخواهند کسانى را که مدعى فضل و پيشگامى ايشان هستند (خلفا) را در اين آيه وارد کنند به ناچار نيازمند اين هستند كه دليلى غير از ظاهر آيه ارائه کنند؛ ولى چگونه مى‌توانند چنين دليلى بياورند؟!!!.

المرتضي علم الهدي، أبو القاسم علي بن الحسين بن موسى بن محمد بن موسى بن إبراهيم بن الإمام موسى الكاظم عليه السلام (متوفاي436هـ)، رسائل المرتضى، ج 3، ص 88، تحقيق: تقديم: السيد أحمد الحسيني / إعداد: السيد مهدي الرجائي، ناشر: دار القرآن الكريم – قم، 1405هـ.

2. عمل صالح و حفظ ايمان شرط ورود به بهشت:

در بسيارى از آيات قرآن خداوند ورود به بهشت و حضور در جمع شايستگان را به بعضى از بندگانش وعده داده است كه البته اين وعده بدون قيد و شرط نبوده و نيست؛ بلكه بهره ورى و استفاده از نعمت‌هاى عالم آخرت براى كسانى است كه شرايط حضور در ميعادگاه الهى را فراهم كرده باشند، به ديگر سخن آن‌كه اين وعده اختصاص به «السابقون الأولون» از مؤمنين ندارد؛ بلكه عام است و شامل هر مؤمن صالح و شايسته كردار مى‌شود؛ همچنانكه در آيه 72 سوره توبه مى‌فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏.

خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ‌هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكن‏هاى پاكيزه‏اى در بهشت‌هاى جاودان (نصيب آن‌ها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اين‌ها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است!.

بى ترديد اين وعده الهى به مؤمنين هرگز سبب عصمت آن‌ها نشده و آن‌ها را از خطا و لغزش باز نخواهد داشت؛ از اين رو هرگز نمى‌تواند به صورت مطلق و دائمى باشد؛ بلكه خوشنودى خداوند از آن‌ها و در نتيجه رفتن به بهشت، بستگى به آينده آن‌ها و انجام عمل صالح دارد.

عالم نامدار و انديشمند بزرگ اسلامى شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:

على أنهم لو كانوا هم المعنيين بالآية [ السبق الي الإسلام لا الإيمان و السبق الظاهري لا الباطني] لم يمنع ذلك من وقوع الخطأ منهم ولا أوجب لهم العصمة لأن الرضي المذكور في الآية وما أعد الله من النعيم إنما يكون مشروطا بالإقامة على ذلك والموافاة به، وذلك يجري مجرى قوله " وعد الله المؤمنين والمؤمنات جنات تجري من تحتها الأنهار " (التوبة / 72) ولا أحد يقول إن ذلك يوجب لهم العصمة ولا يؤمن وقوع الخطأ منهم بل ذلك مشروط بما ذكرناه وكذلك حكم الآية.

اگر در اين آيه مقصود معناى ظاهر آن باشد كه سبقت در مسلمانى است، نه معناى باطنى كه افزون بر اسلام، سبقت در ايمان نيز لازم و مقصود است، اين تفسير از آيه باعث دور بودن از خطا و اشتباه و عصمت آنان نمى‌شود؛ زيرا رضايت خداوند و آنچه از نعمت‌هاى بهشتى وعده داده است مشروط به پايدارى در دين و وفادار ماندن به شرايط است، اين سخن در حقيقت مانند اين آيه است كه فرمود: خداوند به مردان و زنان مؤمن بهشت‌هايى وعده داده است كه نهرها از زير آن جارى است، كه البته صرفا نام مؤمن و مسلم را يدك كشيدن باعث مصون ماندن در برابر خطاها و اشتباهات نخواهد بود؛ بلكه ورود به اين جايگاه پر از ناز و نعمت بدون محقق شدن شرايط آن ميسر نخواهد شد.

الطوسي، الشيخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ) الرسائل العشر، ص 128، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.

در سوره بينيه به صراحت اعلام مى‌دارد كه شرط ورود به بهشت و رضوان ابدي، انجام اعمال صالح است:

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئكَ هُمْ خَيرُْ الْبرَِيَّةِ. جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبهِِّمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضىِ‏َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ لِمَنْ خَشىِ‏َ رَبَّه‏. البينة / 7 و 8.

افرادى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) يند!. پاداش آن‌ها نزد پروردگارشان باغ‌هاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن مى‏مانند! (هم) خدا از آن‌ها خشنود است و (هم) آن‌ها از خدا خشنودند و اين (مقام والا) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد!.

چگونه مى‌شود خداوند از افرادى اعلام رضايت دائمى نمايد كه هر لحظه امكان سرزدن خطا و انجام اعمال غير صالح براى آن‌ها وجود دارد؟ آيا اين اعلام رضايت به معناى تأييد اعمال خلاف شرع آن‌ها نيست؟ و‌ آيا چنين وعده‌اى به منزله نشان دادن چراغ سبز به آن‌ها نخواهد بود و آن‌ها نسبت به انجام اعمال ناشايست ترغيب نخواهند شد؟

شيخ بزرگوار علامه طوسى رحمة الله عليه در اين باره مى‌نويسد:

وأيضا فإنه لا يجوز أن يكون هذا الوعد غير مشروط وأن يكون على الإطلاق إلا لمن علم عصمته ولا يجوز عليه شئ من الخطأ، لأنه لو عنى من يجوز عليه الخطأ بالإطلاق وعلى كل وجه كان ذلك إغراء له بالقبيح وذلك فاسد بالإجماع، وليس أحد يدعي للمذكورين العصمة فبطل أن يكونوا معنيين بالآية على الإطلاق.

برداشت و تفسير صحيح آيه اين است كه ورود به بهشت بدون شرط و مطلق نيست؛ مگر براى افرادى كه متصف به ويژگي عصمت باشند و خطائى از آنان سر نزند، و اگر اين وعده كه با قطعيت و حتمى بودن اعلام شده افراد خطاكار را هم شامل شود، نتيجه آن وادار كردن افراد به ارتكاب خطا و اشتباه است با اين توجيه كه مى‌گويد: من كه از نجات يافتگان هستم؛ پس آزادم. و اين عقيده و فكر به اجماع همگان فاسد است، و از طرفى هيچ كس براى افراد مورد نظر در آيه (السابقون الاولون) ادعاى عصمت نكرده است؛ پس بنا بر آنچه گفته شد آنان نمى‌توانند از مصاديق آيه باشند.

الطوسي، الشيخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ) الرسائل العشر، ص 128، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم.

اين مطلب از سياق آيه «السابقون الألون» نيز به خوبى استفاده مى‌شود؛ زيرا آيات پيش و پس آن در مذمت منافقين وارد شده و آن‌ها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت كرده است. پيش از آيه مى‌فرمايد:

الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلىَ‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَ يَترََبَّصُ بِكمُ‏ُ الدَّوَائرَ عَلَيْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. التوبه / 97 و 98.

باديه‏نشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهى از حدود و احكامى كه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حكيم است!

گروهى از (اين) اعراب باديه‏نشين، چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مى‏كنند، غرامت محسوب مى‏دارند و انتظار حوادث دردناكى براى شما مى‏كشند حوادث دردناك براى خود آن‌هاست و خداوند شنوا و داناست!.

و بلا فاصله پس از آن نيز مى‌فرمايد:

وَمِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَينْ‏ِ ثمُ‏َّ يُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَذَابٍ عَظِيم‏.

و از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آن‌ها را نمى‏شناسى؛ ولى ما آن‌ها را مى شناسيم. بزودى آن‌ها را دو بار مجازات مى‏كنيم (: مجازاتى با رسوايى در دنيا، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس به سوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مى‏شوند.

اين آيه صراحت دارد كه در ميان اهل مدينه نيز منافقانى وجود داشته است، حال چگونه ممكن است كه خداوند به عده‌اى وعده قطعى بهشت بدهد و بلا فاصله به همان‌ها گوشزد نمايد كه در ميان شما منافقينى هستند كه شما آن‌ها را نمى‌شناسيد و به آن‌ها وعده دو بار عذاب كردن بدهد؟

در نتيجه: منظور خداوند اين نيست كه هر كسى جزء «السابقون الأولون» بودند؛ حتى اگر پس از آن ايمان شان را از دست بدهند و هيچ عمل صالح نيز انجام ندهند، فقط به همين دليل كه جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند، خدا از آن‌ها براى هميشه راضى است، و هرگز از آن‌ها خشمگين نمى‏شود هر چند كه زشت‌ترين اعمال را انجام داده باشند.

3. رضايت دائم، با آيات ديگر در تضاد است:

اگر رضايت خداوند از آن‌ها مقيد به عمل صالح نباشد و آن‌ها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاى زشتى مرتكب شوند ) به بهشت بروند، آيات بسيارى از قرآن كريم تكذيب خواهد شد؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله مى‌فرمايد:

وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏.

هر كس هموزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند!.

اگر ادعاى اهل سنت پذيرفته شود، بايد بگوييم كه تمام مردم،‌ نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد، مگر آن‌هايى كه با پيامبر هجرت كرده‌اند كه اعمال بد آن‌ها حساب نشده و رضايت خداوند از آنان دائمى است! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است.

اصلاً گناه افرادى كه بعدها به دنيا آمده‌اند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان، محاسبه شده و در برابر آن‌ها حسابرسى شوند؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگى مى‌كرده‌اند، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بي‌حساب به بهشت بروند؟!

و نيز خداوند در سوره حجرات مى‌فرمايد:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير. الحجرات / 13.

گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است‏!.

اگر قرار باشد كه پيشى گيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط؛ چه تقواى الهى پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند؛ در عين حال گرامى‌ترين افراد نزد خداوند باشند، اين آيه و بسيارى ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد!

و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد، بايد تمام آيات قرآن را كه در باره وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است، تخصيص بزنيم. يعنى از هر كسى گناهى سر بزند، مجازات خواهد شد؛ مگر (السابقون الأولون) كه آن‌ها حتى اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند‌، مجازات نخواهند شد.

قبول اين مطلب برابر است با لغويت شريعت و فرمان‌هاى خداوند؛ زيرا ثابت مى‌شود كه (السابقون الاولون) چه به شريعت اسلام پايبند باشد و چه نباشند، خداوند آن‌ها را به بهشت خواهد برد.

اگر منظور آيه اين باشد كه افرادى كه جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند، هيچگاه گناه نكردند و لغزشى از آن‌ها صورت نگرفت و معصوم از دنيا رفتند، با اعتقادات اهل سنت نمى‌سازد و انكار بديهيات خواهد بود.

و اگر بگوييم كه منظور خداوند آن است كه آن‌ها گناه كردند، ستم كردند، مرتكب فسق و فجور شدند؛ اما در عين حال باز هم خدا از آن‌ها راضى است و آن‌ها را به بهشت خواهد برد، با بسيارى ديگر از آيات قرآن كريم در تضاد خواهد بود؛ زيرا خداوند در آيه 96 توبه مى‌فرمايد:

فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين‏.

خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضى نخواهد شد!.

و نيز در آيه 57 و 140 سوره آل عمران مى‌فرمايد:

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين‏.

خداوند، ستمكاران را دوست نمى‏دارد.

اگر ادعاى اهل سنت را بپذيريم، بايد بگوييم كه خداوند از فاسقان و سمتگران راضى نيست؛ مگر از آن‌هايى كه با پيامبر هجرت كردند كه خداوند براى هميشه از آن‌ها راضى است و فسق و فجور آن‌ها هيچ تأثيرى در رضايت خداوند نخواهد داشت!!

و يا خداوند در سوره يونس مى‌فرمايد:

وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏. يونس / 27.

افرادى كه مرتكب گناهان شدند، جزاى بدى به مقدار آن دارند و ذلّت و خوارى، چهره آنان را مى‏پوشاند و هيچ چيز نمى‏تواند آن‌ها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره‏هايشان آن چنان تاريك است كه) گويى با پاره‏هايى از شب تاريك، صورت آن‌ها پوشيده شده! آن‌ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند!.

و نيز در سوره ذخرف مى‌فرمايد:

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فىِ عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُون‏. الزخرف / 74.

مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه مى‏مانند.

اگر ادعاى اهل سنت درست باشد، بايد بپذيريم كه خداوند هر كسى را كه مرتكب گناه شود، مجازات مى‌كند، ذلت و خوارى چهره آنان را مى‌پوشاند، اهل دوزخ هستند و...؛ مگر افرادى كه جزء (السابقون الأولون) هستند كه آن‌ها هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و هرگز به جهنم نخواهند رفت؛ حتى اگر گناه اولين و آخرين بر گردن آن‌ها باشد!

4. پيامبران نيز محاسبه مى‌شوند:

طبق اعتقاد اهل سنت، خداوند از پيشى گيرندگان مهاجر و انصار براى هميشه راضى شده است و آن‌ها بدون حساب و كتاب وارد بهشت مى‌شوند؛ در حالى كه طبق آيات قرآن كريم حتى پيامبران نيز در قيامت از حساب و كتاب مستثنا نيستند و آن‌ها بايد حساب پس دهند. خداوند در سوره اعراف مى‌فرمايد:

فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ. الأعراف / 6.

به يقين، (هم) از افرادى كه پيامبران به سوى آن‌ها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مى‏كنيم!.

تا جايى كه خداوند پيامبران خود را تهديد مى‌كند كه اگر ذره‌اى به خداوند شرك بورزند، تمام اعمال نيكى كه تا به حال انجام داده‌اند، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد. در سوره انعام، پس از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود مى‌فرمايد:

وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون‏. انعام / 88.

و اگر آن‌ها مشرك شوند [مى‌شدند]، اعمال (نيكى) كه انجام داده‏اند، نابود مى‏گردد (و نتيجه‏اى از آن نمى‏گيرند).

و خطاب به خاتم پيامبران صلى الله عليه وآله وسلم مى‌فرمايد:

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين‏. الزمر / 65.

به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود.

و با تهديدى كه در سوره حاقه آمده است، جاى هيچ ترديدى را باقى نمى‌گذارد كه تفاوت و تبعيضى بين هيچ يك از بندگان نيست و همه بايد پاسخگوى اعمال خود باشند؛ حتى اگر برترين مخلوق و خاتم پيامبران باشد:

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين‏. فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين‏ الحاقة / 44 ـ 47.

اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست، ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم، و هيچ كس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود.

هنگامى كه خداوند پيامبرانش را اين گونه تهديد مى‌كند، اهل سنت با چه تضمينى ادعا مى‌كنند كه خداوند از پيشى گيرندگان مهاجر و انصار براى هميشه راضى شده است و آن‌ها هر عمل زشتى انجام دهند، محاسبه نشده و به طور قطع بهشتى هستند؟!

از اين گذشته، خداوند در همين دنيا برخى از پيامبران بزرگ خود را فقط به خاطر ترك أولى (از ديدگاه اهل سنت گناه) مجازات‌هاى سختى كرده است.

حضرت آدم عليه السلام را به خاطر يك ترك اولى از بهشت برين اخراج كرد:

وَ قُلْنَا يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الجَْنَّةَ وَ كلاَُ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ.فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنهَْا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كاَنَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكمُ‏ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكمُ‏ْ فىِ الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلىَ‏ حِينٍ. فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم‏. البقره / 35 ـ 37.

و گفتيم: «اى آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاى) آن، از هر جا مى‏خواهيد، گوارا بخوريد (اما) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.

پس شيطان باعث لغزش آن‌ها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و (در اين هنگام) به آن‌ها گفتيم: «همگى (به زمين) فرود آييد! در حالى كه بعضى دشمن ديگرى خواهيد بود. و براى شما در زمين، تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره بردارى خواهد بود.

سپس آدم از پروردگارش كلماتى دريافت داشت (و با آن‌ها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت چرا كه خداوند توبه‏پذير و مهربان است.

و يونس را در كام نهنگ افكند:

وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى‏ فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنىّ‏ِ كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجََّيْنَاهُ مِنَ الْغَمّ‏ِ وَ كَذَالِكَ نُجِى الْمُؤْمِنِين‏. الأنبياء / 87 ـ 88.

و ذا النون [يونس‏] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ( امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت ) در آن تاريكي‌ها (ى متراكم) صدا زد: (خداوندا! ) جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!.

ما دعاى او را به اجابت رسانديم و از آن اندوه نجاتش بخشيديم و اين گونه مؤمنان را نجات مى‏دهيم!.

و حضرت نوح را فقط به خاطر درخواست نجات فرزند گنهكارش، مؤاخذه مى‌‌كند:

وَنَادَى‏ نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبّ‏ِ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الحَْاكِمِينَ. قَالَ يَنُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُْ صَالِحٍ فَلَا تَسْئَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنىّ‏ِ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ. قَالَ رَبّ‏ِ إِنىّ‏ِ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ مَا لَيْسَ لىِ بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لىِ وَتَرْحَمْنىِ أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِين‏. هود / 45 ـ 47.

نوح به پروردگارش عرض كرد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در باره نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم‏كنندگان برترى!.

فرمود: اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است [فرد ناشايسته‏اى است‏]! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!!

عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود! »

چگونه است كه خداوند پيامبران بلند مرتبه خود را فقط به خاطر ترك اولي، اين چنين مجازات مى‌كند؛ اما صحابه را به خاطر اعمال ناشايستى همچون تهديد دختر رسول خدا به آتش زدن خانه‌اش، شكستن پهلو و شهادت فرزندش، نشستن بر مسند خلافت بدون آن كه شايستگى آن را داشته باشد، كنار زدن خليفه منصوب خداوند، بدعت‌هاى متعدد در دين اسلام و منحرف كردن آن از مسير اصلى اش و... نه تنها مجازات نمى‌كند؛ بلكه به آن‌ها وعده قطعى بهشت داده و رضايت ابدى خود را از آن‌ها اعلام مى‌دارد؟!

5. خداوند، همسران رسول خدا (ص) را تهديد مى‌كند:

شكى نيست كه برخى از زنان پيامبر؛ همچون سودة و... جزء اولين كساني بودند كه اسلام آوردند و طبق اعتقاد اهل سنت، بايد اين اشخاص بدون حساب و كتاب به بهشت بروند و خداوند براى هميشه از آن‌ها راضى است؛ اما با مراجعه به قرآن مى‌بينيم كه خداوند تمام زنان پيامبر را تهديد مى‌كند كه اگر كار خلافى از آن‌ها سربزند، چند برابر ديگران مجازاتشان خواهد كرد.

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَكانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرا. الأحزاب / 30.

اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است.

و به اتفاق مفسرين هنگامى كه حفصه دختر عمر، سرّى را كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به او گفته و از وى خواست كه به ديگران نگويد؛ اما او راز پيامبر را با عايشه در ميان گذاشت و سپس هر دو تصميم گرفتند رسول خدا را اذيت كنند، خداوند آن دو را اين گونه تهديد كرده و دستور مى‌دهد كه از كار ناپسندشان توبه كنند:

إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْريلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ. التحريم / 4.

اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست؛ زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان پس از آنان پشتيبان اويند.

قرطبي، مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مى‌نويسد:

قوله تعالى: ( وإن تظاهرا عليه ) أي تتظاهرا وتتعاونا على النبي صلى الله عليه وسلم بالمعصية والايذاء.

معنى اين فرمايش خداوند: ( وإن تظاهرا عليه ) اين است كه اگر شما دو نفر به كمك يكديگر پيامبر را با نا فرمانى واذيت وآزار مورد بى مهرى قرار دهيد.

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 18، ص 189، ذيل آيه، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

و سمرقندى نيز مى‌نويسد:

ثم قال * ( وإن تظاهرا عليه ) * يعني تعاونا على أذاه ومعصيته فيكون مثلكما كمثل امرأة نوح وامرأة لوط تعملان عملا تؤذيان بذلك رسول الله صلى الله عليه وسلم.

( وإن تظاهرا عليه ) يعنى با كمك همديگر رسول خدا را اذيت يا نافرمانى كنيد، كه در اين صورت داستان شما همانند داستان همسر نوح و لوط خواهد بود كه با اعمالشان پيامبر خدا را اذيت مى‌كردند.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد أبو الليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمى بحر العلوم، ج 3، ص 446، ذيل آيه، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

شيعه و سنى اتفاق دارند كه مقصود از آن دو زن حفصه و عائشه است؛ همانگونه كه بخارى نوشته است:

عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضى الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ. حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ.

ابن عباس مى‌گويد: يك سال منتظر ماندم تا شايد بتوانم از عمر در باره يك آيه قرآن چيزى بپرسم؛ ولى نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمى‌داد.

تا اينكه قصد سفر حج كرد، من نيز با او همراه شدم، هنگام بازگشت، در ميان راه براى قضاى حاجت بطرف محل پر درختى رفت، من ايستادم تا او فارغ شد، به او ملحق شدم و گفتم:‌ اى امير مؤمنان! آن دو زنى كه از بين زنان رسول خدا براى مقابله با آن حضرت پشت به پشت هم دادند (هم پيمان شدند) چه كسانى بودند؟ عمر گفت:‌ آن دو حفصه و عائشه هستند.

گفتم: قسم به خدا يك سال است كه مى‌خواستم اين سؤال را از تو بپرسم؛ اما ترس از تو اجازه نمى‌داد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1866، ح4629، كتاب التفسير، بَاب تَبْتَغِي مرضات أَزْوَاجِكَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م

مسلم بن حجاج به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:

فَدَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ يَا بِنْتَ أَبِي بَكْر أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَالَتْ مَا لِي وَمَا لَكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ عَلَيْكَ بِعَيْبَتِكَ. قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ بِنْتِ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهَا يَا حَفْصَةُ أَقَدْ بَلَغَ مِنْ شَأْنِكِ أَنْ تُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لاَ يُحِبُّكِ. وَلَوْلاَ أَنَا لَطَلَّقَكِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

نزد عائشه رفتم، گفتم: اى دختر ابوبكر كارت به آن‌جا رسيده است كه رسول خدا را اذيت مى‌كنى؟! گفت: اى پسر خطاب! تو چه كارى به من داري، به فكر مشكلات دختر خودت باش، سپس نزد حفصه رفتم و گفتم: چرا پيامبر خدا را اذيت مى‌كنى؟ به خدا سوگند خودت مى‌دانى كه رسول خدا (ص) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم تو را طلاق مى‌داد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 2، ص 1105، ح1479، كتاب الطلاق، باب فِي الإِيلاَءِ وَاعْتِزَالِ النِّسَاءِ وَتَخْيِيرِهِنَّ وَقَوْلِهِ تَعَالَى ( وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ )، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

همچنين در چند آيه بعد، سرنوشت زنان حضرت نوح و لوط را براى آن‌ها مثال زده كه مبادا به سرنوشت آنان گرفتار شود:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ. التحريم / 10.

خداوند براى افرادى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آن‌ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه افرادى كه وارد مى‏شوند! .

طبق روايات اهل سنت، شأن نزول اين آيه نيز در باره عائشه و حفصه است.

ابن قيم جوزية (متوفاي751 هـ) در دو كتاب إعلام الموقعين و الأمثال فى القرآن الكريم در اين باره مى‌نويسد:

ثُمَّ في هذه الْأَمْثَالِ من الْأَسْرَارِ الْبَدِيعَةِ ما يُنَاسِبُ سِيَاقَ السُّورَةِ فَإِنَّهَا سِيقَتْ في ذِكْرِ أَزْوَاجِ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم وَالتَّحْذِيرِ من تَظَاهُرِهِنَّ عليه وَأَنَّهُنَّ إنْ لم يُطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُرِدْنَ الدَّارَ الْآخِرَةَ لم يَنْفَعْهُنَّ اتِّصَالُهُنَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم كما لم يَنْفَعْ امْرَأَة نُوحٍ وَلُوط اتِّصَالهمَا بِهِمَا وَلِهَذَا إنَّمَا ضَرْب في هذه السُّورَةِ مَثَلَ اتِّصَالَ النِّكَاحِ دُونَ الْقَرَابَةِ.

قال يحيى بن سَلَّامٍ ضَرَبَ اللَّهُ الْمَثَلَ الْأَوَّلَ يُحَذِّرُ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ثُمَّ ضَرَبَ لَهُمَا الْمَثَلَ الثَّانِيَ يُحَرِّضُهُمَا على التَّمَسُّكِ بِالطَّاعَةِ.

در اين مثال‌ها اسرار عالى نهفته است كه با سياق آيه تناسب دارد؛ زيرا در باره همسران پيامبر و بر حذر داشتن آنان از نافرمانى آن حضرت نازل شده است كه اگر از خدا و رسول اطاعت نكنند و در عين حال مشتاق سعادت اخروى باشند، فقط پيوند با رسول خدا (ص‌) نفعى براى آنان نخواهد داشت؛ همانگونه كه همسر نوح و لوط بودن براى آنان فايده‌اى نداشت و به همين جهت هم در اين سوره از رابطه سببى يعنى ازدواج مثال آورد نه نسبى مثل فرزند و غيره.

يحيى بن سلام گفته است: خداوند در مثال اول عائشه و حفصه را بر حذر داشته و در مثل دوم آن دو را به پيروى و اطاعت از رسول خدا (ص) ترغيب فرموده است.

الزرعي الدمشقي، محمد بن أبي بكر أيوب (معروف به ابن قيم الجوزية)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج 1، ص 189، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1973؛

الزرعي الدمشقي، محمد بن أبي بكر أيوب (معروف به ابن قيم الجوزية)، الأمثال في القرآن الكريم، ج 1، ص 57، تحقيق: إبراهيم محمد، ناشر: مكتبة الصحابة - طنطا - مصر - 1406، الطبعة: الأولى.

شوكانى در اين باره مى‌گويد:

وما أحسن من قال فإن ذكر امرأتي النبيين بعد ذكر قصتهما ومظاهرتهما على رسول الله صلى الله عليه وإله وسلم يرشد أقم إرشاد ويلوح أبلغ تلويح إلى ان المراد تخويفهما مع سائر أمهات المؤمنين وبيان أنهما وإن كانتا تحت عصمة خير خلق الله وخاتم رسله فإن ذلك لا يغني عنهما من الله شيئا....

و چه نيكو سخنى گفته است آنكه گفت: ياد آورى داستان دو نفر (عائشه و حفصه) از همسران پيامبر و حركت آن دو بر ضد رسول خدا (ص)، محكمترين پيام و ارشاد را همراه دارد، كه به آن دو نفر و ديگر همسران رسول خدا (ص) اعلام مى‌دارد كه همسر خاتم پيامبران بودن سبب نجات آنان نخواهد بود.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 5، ص 256، ناشر: دار الفكر – بيروت.

و همچنين در سوره حجرات، دو تن از زنان رسول خدا (ص) را به خاطر عيبجوئى و به كار بردن القاب زشت در باره ديگر زنان آن حضرت توبيخ كرده است.

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن يَكُونُواْ خَيرًْا مِّنهُْمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن يَكُنَّ خَيرًْا مِّنهُْنَّ وَلَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَكمُ‏ْ وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْايمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُون‏. الحجرات / 11.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آن‌ها از اين‌ها بهتر باشند و نه زنانى زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد و آن‌ها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند.

اين آيه نيز از آياتى است كه به شهادت مفسران اهل سنت در شأن عائشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر نازل شده است.

فخر رازى در تفسير اين آيه مى‌نويسد:

وقوله تعالى: * ( ومن لم يتب ) * أمرهم بالتوبة عما مضى وإظهار الندم عليها مبالغة في التحذير وتشديدا في الزجر.

خداوند متعال در اين جمله: ( ومن لم يتب ) دستور به توبه و پشيمانى از اعمال گذشته و اظهار ندامت از آن را صادر فرموده و در حقيقت مبالغه در ترساندن و شدت نهى را مى‌رساند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص 133، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

آلوسى و بيضاوى مى‌نويسند:

( فأولائك هم الظ‍المون ) * بوضع العصيان موضع الطاعة وتعريض النفس للعذاب.

يعنى اينان نافرمانى را جانشين اطاعت و جانشان را در معرض شكنجه قرار داده اند.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 122، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

البيضاوي، ناصر الدين أبو الخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاي685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج 5، ص 218، ناشر: دار الفكر – بيروت.

شوكانى در تفسيرش مى‌نويسد:

(ومن لم يتب) عما نهى الله عنه ( فأولئك هم الظالمون ) لارتكابهم ما نهى الله عنه وامتناعهم من التوبة، فظلموا من لقبوه، وظلمهم أنفسهم بما لزمها من الإثم.

كسى كه توبه نكند از آنچه كه خدا نهى كرده است، اينان ستمگرانند؛ چون نهى خدا را انجام داده و توبه نكرده‌اند؛ پس ستمگر محسوب شده و به خودشان ستم كرده‌اند.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 5، ص 64، ناشر: دار الفكر – بيروت.

قرطبى در شان نزول آيه مى‌نويسد:

قال المفسرون: نزلت في امرأتين من أزواج النبي صلى الله عليه وسلم سخرتا من أم سلمة، وذلك أنها ربطت خصريها بسبيبة - وهو ثوب أبيض، ومثلها السب - وسدلت طرفيها خلفها فكانت تجرها، فقالت عائشة لحفصة رضي الله عنهما: أنظري! ما تجر خلفها كأنه لسان كلب، فهذه كانت سخريتهما.

وقال أنس وابن زيد: نزلت في نساء النبي صلى الله عليه وسلم، عيرن أم سلمة بالقصر. وقيل: نزلت في عائشة، أشارت بيدها إلى أم سلمة، يا نبي الله أنها لقصيرة وقال عكرمة عن ابن عباس: إن صفية بنت حيي بن أخطب أتت رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالت: يا رسول الله، إن النساء يعيرنني، ويقلن لي يا يهودية بنت يهوديين! فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: [ هلا قلت إن أبي هارون وإن عمي موسى وإن زوجي محمد ]. فأنزل الله هذه الآية.

مفسران گفته اند: اين آيه در شان دو تن از همسران رسول خدا (ص) كه امّ‌سلمه را مسخره كرده بودند نازل شده است؛ چون او لباسى سفيد پوشيده و دو طرف آن را پشت سرش رها كرده بود كه هنگام راه رفتن كشيده مى‌شد، عائشه به حفصه گفت: ببين چيزى همانند زبان سك بر پشتش آويزان است.

انس و ابن زيد گفته اند: در باره همسران پيامبر خدا (ص) كه امّ‌سلمه را به جهت كوتاهى قدش سرزنش كرده‌اند نازل شده است، و گفته شده است در باره عائشه است كه با دستش به امّ‌سلمه اشاره كرد و گفت: اى فرستاده خدا بببين چقدر كوتاه قد است.

عكرمه از ابن عباس نقل كرده است كه گفت: صفيه دختر حى بن اخطب محضر رسول خدا (ص) رسيد و گفت: اى رسول خدا (ص) زن‌ها مرا سرزنش مى‌كنند و مى‌گويند: اى يهودى! واى كسى كه پدر و مادرش يهودى هستند، رسول خدا (ص) فرمود: چرا نگفتى پدرم هارون و عمويم موسى و شوهرم محمد است، سپس اين آيه بر رسول خدا نازل شد.

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 16، ص 326، ذيل آيه، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

با توجه به آنچه در توضيح آيات پيشين گذشت، ثابت مى‌شود كه رضايت خداوند از «السابقون الأولون» رضايت دائمى نيست؛ بلكه بستگى به اعمال و رفتار آينده آن‌ها دارد و گر نه نبايد خداوند زنان پيامبر و به ويژه عائشه را كه به طور قطع جزء «السابقون الأولون» هستند تهديد نمايد كه آن‌ها را دو برابر ديگران عذاب خواهد كرد، و سرنوشت كافران را براى آن‌ها مثال بزند.

نكته جالب اين كه خود عائشه اعتراف كرده است كه پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله دچار اشتباهاتى شده است؛ از اين رو وصيت مى‌كند كه او را در كنار پيامبر دفن نكنند؛ بلكه در كنار ديگر زنان رسول خدا در بقيع دفن نمايند.

محمد بن سعد در الطبقات الكبرى و ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسند:

عن قيس، قال: قالت عائشة... إني أحدثت بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم حدثا، ادفنوني مع أزواجه. فدفنت بالبقيع رضي الله عنها.

قيس از عايشه نقل مى‌كند كه گفت: من پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بدعت‌هاى زيادى انجام داده‌ام، مرا با همسران رسول خدا دفن كنيد، پس او را در بقيع دفن كردند.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري(متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 74، ناشر: دار صادر - بيروت.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 193، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

حاكم نيشابورى نيز اين روايت را نقل و پس از آن مى‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

اين حديث بنا به شرط بخارى ومسلم صحيح است اگر چه آن را نياورده اند.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 7، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

همچنين در اين جا مى‌توان به اعترافات بزرگان صحابه كه به طور قطع جزء «السابقون الأولون» بوده اشاره كرد. كسانى همچون ابوسعيد خدري، براء بن عازب و... كه نشان مى‌دهد هيچ يك از آنان استباطى را كه اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» مى‌كنند، قبول نداشته‌اند.

و از آن جايى كه در آيه بيعت رضوان اين اعترافات را به صورت مفصل نقل كرديم‌، از تكرار آن‌ها در اينجا خوددارى مى‌كنيم.

6. احتمال ارتداد صحابه در قرآن:

اعتقاد به رضايت دائمى خداوند از «السابقون الأولون» با آياتى از قرآن مجيد كه احتمال ارتداد صحابه را مطرح و آن‌ها را از اين كار بازداشته است، سازگار نيست؛ زيرا اگر واقعاً خداوند از آن‌ها براى هميشه راضى بوده و آن‌ها به طور قطع بهشتى بوده‌اند، چرا خداوند آن‌ها را تهديد كرده و وعده عذاب داده است؟

وَمَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلىَ‏ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضرَُّ اللَّهَ شَيًْا وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرِين‏. آل عمران / 144.

محمد (صلى الله عليه وآله) فقط فرستاده خداست و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب برمى‏گرديد؟ ( و اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟ ) و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند و خداوند به زودى شاكران ( و استقامت‏كنندگان ) را پاداش خواهد داد.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين‏. المائده / 54.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمى‏رساند خداوند جمعيّتى را مى‏آورد كه آن‌ها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومند هستند.

بسيار واضح و روشن است كه اين آيه شامل همه صحابه و از جمله «السابقون الأولون» نيز مى‌شود.

آيات ديگرى نيز در ارتباط با اين موضوع وجود دارد كه مجال نقل همه آن‌ها را نداريم.

7. پشيما ني‌ها و آرزوي‌هاي ابوبكر و عمر:

اهل سنت ادعا مى‌كنند كه پيشى گيرندگان مهاجر و انصار، به طور قطع بهشتى هستند و خداوند براى هميشه از آن‌ها راضى است؛ اما با سيرى كوتاه در گذشته و زندگى برخى از اصحاب و شنيدن سخنان آنان،‌ در‌مى يابيم كه خود آنان از آيه مورد نظر، اين مطلب را استفاده نكرده‌ و به بهشتى بودن و رضايت خداوند از اعمال و كردارشان اطمينان نداشته‌اند.

 به عنوان مثال: همانطور كه مستشكل گفته، خليفه اول و دوم به طور قطع جزء «السابقون الأولون» بوده‌اند؛ ولى در طول دوران زندگى مخصوصا در واپسين لحظات زندگيشان آرزوهايى كرده‌اند كه نشان مى‌دهد از آينده خويش نگران بوده‌اند و اطمينانى به بهشتى بودن خودشان نداشته‌اند.

محمد بن اسماعيل بخارى به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:

عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ.

عمر گفت: اگر براى من زمين پر از طلا شود، پيش از ديدن عذاب الهى آن را براى نجات خويش خرج مى‌كردم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 201، ح3692، كتاب فضائل الصحابة، ب 6، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.

ابن حجر عسقلانى در توضيح اين روايت مى‌نويسد:

وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم.

اين سخن را عمر به خاطر كوتاهي‌ها در بر آوردن حقوق مردم و هنگامى كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 43، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

اگر واقعاً آن چه كه اهل سنت ادعا مى‌كنند صحت داشت، چه نيازى بود كه خليفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگيرد و براى خلاصى از عذاب خداوند، فديه بدهد؟

جلال الدين سيوطى به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:

عن عمرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَوْ نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ الْجَنَّةَ كُلُّكُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَخِفْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ، وَلَوْ نَادَى مُنَادٍ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ النَّارَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ ) ( حل ).

اگر فريادگرى از آسمان فرياد زند: اى مردم همه شما بهشتى هستيد جز يك نفر، مى‌ترسم آن يك نفر من باشم، و اگر فرياد كننده‌اى فرياد زند و بگويد: همه شما جهنمى هستيد جز يك نفر، اميدوارم آن يك نفر من باشم..

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 318، ح 1240؛

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 53، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

إبن رجب الحنبلي (متوفاي795 هـ)، التخويف من النار والتعريف بحال دار البوار، ج 1، ص 15، ناشر: مكتبة دار البيان - دمشق، الطبعة: الأولى، 1399هـ؛

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 12، ص 277، ح 35916، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

اين نشان مى‌دهد كه خليفه دوم استنباطى كه عالمان اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» دارند‌، قبول نداشته و به بهشتى بودن خود اطمينان نداشته است.

علي بن جعد در مسندش، الربعى در وصايا العلما، ابونعيم در حلية‌ الأولياء، بغوى در شرح السنة و... مى‌نويسند:

عن ابن عمر: كان رأس عمر على فخذي في مرضه الذي مات فيه، فقال لي: ضع رأسي، قال: فوضعته على الأرض، فقال: ويلي وويل أمي إن لم يرحمني ربي.

فرزند عمر مى‌گويد: سر پدرم در وقت بيماري‌اش كه در همان بيمارى از دنيا رفت، روى زانويم بود، گفت: سرم را روى زمين بگذار، سپس گفت: واى بر من و بر مادرم، اگر خدا بر من رحم نكند.

الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد أبو الحسن (متوفاي230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 136، : تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1990م؛

الربعي، أبو سليمان محمد بن عبد الله بن أحمد بن زبر (متوفاي379هـ)، وصايا العلماء عند حضور الموت، ج 1، ص 37 ـ 38، تحقيق: صلاح محمد الخيمي والشيخ عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: دار ابن كثير - دمشق - بيروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ – 1986م؛

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، شرح السنة، ج 14، ص 373، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م.

الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 116.

هناد بن سرى متوفاي243 هـ كه از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است، در كتاب الزهد به نقل از ضحاك مى‌نويسد:

عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع على شجرة فقال طوبى لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلى جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا.

قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا.

ابو بكر از جايى مى‌گذشت، پرنده‌اى را ديد كه بر شاخه درختى نشسته است، گفت: خوشا به حالت، بر شاخه درخت مى‌نشيني، از ميوه درخت مى‌خوري، پرواز مى‌كنى و هيچ حساب و كتابى نداري، اى كاش من هم مثل تو بودم، به خدا سوگند، دوست داشتم خدا مرا بسان درختى بر كناره راه مى‌آفريد تا شترى از كنار من مى‌گذشت و مرا در دهانش مى‌گرفت و مى‌جويد و مى‌بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مى‌كرد؛ ولى انسان نبودم!!! .

عمر نيز گفته است: اى كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مى‌كردند و بعضى از بدنم را كباب و بعضى را خشك مى‌كردند و مى‌خوردند، سپس به صورت عذره دفع مى‌كردند و انسان آفريده نمى‌شدم.

ابو الدرداء مى‌گويد: اى كاش همانند درختى بودم كه قطع مى‌شود و بشر آفريده نمى‌شدم.

الكوفي، هناد بن السري (متوفاي243هـ)، الزهد، ج 1، ص 258، ح 449، باب من قال ليتني لم أخلق، تحقيق: عبد الرحمن عبد الجبار الفريوائي، ناشر: دار الخلفاء للكتاب الإسلامي - الكويت، الطبعة: الأولى، 1406هـ؛

 الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 1، ص 485، ح 787، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛

 السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 317.

همچنين محمد بن سعد به نقل از عبد الله بن عامر بن ربيعه مى‌نويسد‌:

أخبرنا يزيد بن هارون ووهب بن جرير وكثير بن هشام قال أخبرنا شعبة عن عاصم بن عبيد الله بن عاصم عن عبد الله بن عامر بن ربيعة قال رَأَيْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَخَذَ تِبْنَةً مِنَ الأَرْضِ فَقَالَ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ هذِهِ التبْنَةَ لَيْتَنِي لَمْ أُخْلَقْ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئَاً لَيْتَ أُمي لَمْ تَلِدْنِي لَيْتَنِي كُنْتُ نَسْيَاً مَنْسِيَّاً.

عبد الله بن عامر بن ربيعه مى‌گويد: عمر پر كاهى از زمين بر داشت و گفت: اى كاش من اين پر كاه بودم، اى كاش به دنيا نمى‌آمدم، اى كاش هيچ نبودم، اى كاش مادرم مرا نمى‌زائيد، اى كاش فراموش شده بودم.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري(متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 360، ناشر: دار صادر - بيروت؛

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 98، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 440؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 1، ص 486، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ) شرح السنة، ج 14، ص 373، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 270، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 129، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

و نيز مى‌توان به اعتراف خليفه اول اشاره كرد كه در واپسين لحظات عمرش از بسيارى از اعمالش اظهار پشيمانى مى‌كرد كه يكى از آن‌ها حمله به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها است.

بنابراين اگر واقعاً ابوبكر و عمر از بهشتى بودن و رضايت دائمى خداوند مطمئن بودند، چرا چنين سخنانى را بر زبان جارى و چنين آروزهايى كرده اند؟

نگاهي به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام:

پس از مطالعه برخى از اعترافات و آرزوهاى دو خليفه اول، بى مناسبت نخواهد بود اگر نگاهى مقايسه آميز به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام نيز داشته باشيم. ابن اثير جزرى در اسد الغابة مى‌نويسد:

عن عمرو ذي مر قال: لما أُصيب علي بالضربة، دخلتُ عليه وقد عَصَب رأْسه، قال قلت: يا أَمير المؤمنين، أَرني ضربتك. قال: فحلَّها، فقلت: خَدْشٌ وليس بشيء. قال: إِني مفارقكم. فبكت أَم كلثوم من وراء الحجاب، فقال لها: اسكتي، فلو ترين ماذا أَرى لما بكيت. قال فقلت: يا أَمير المؤمنين، ما ترى؟ قال: هذه الملائكة وفود، والنبييون، وهذا محمد يقول: يا علي، أَبْشِر، فما تصير إِليه خَيرٌ مما أَنت فيه.

عمرو ذى مر مى‌گويد: هنگامى كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وى رفتم ديدم سرش را بسته است گفتم: اى امير مؤمنان جاى ضربه شمشير را به من نشان بده، دستمال سرش را باز كرد، گفتم: زخم كوچكى است، فرمود: من از جمع شما مى‌روم، امّ‌كلثوم كه پشت پرده بود گريه كرد، فرمود: ساكت و آرام باش، اگر آنچه من مى‌بينم تو مى‌ديدى گريه نمى‌كردي، گفتم: اى امير مؤمنان چه مى‌بينى؟ فرمود: اين‌جا گروهى از فرشتگان و پيامبران جمع شده‌اند و اين هم رسول خدا محمد (صلى الله عليه وآله) است كه مى‌فرمايد: اى علي بشارتت باد، آنچه در انتظار تو است بهتر از چيزى است كه هم اكنون داري.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 131، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

زمخشرى در ربيع الأبرار مى‌نويسد:

أسماء بنت عميس: أنا لعند علي بن أبي طالب بعد ما ضربه ابن ملجم، إذ شهق شهقة ثم أغمي عليه، ثم أفاق فقال: مرحباً، مرحباً، الحمد لله الذي صدقنا وعده، وأورثنا الجنة، فقيل له: ما ترى؟ قال: هذا رسول الله، وأخي جعفر، وعمي حمزة، وأبواب السماء مفتحة، والملائكة ينزلون يسلمون علي ويبشرون، وهذه فاطمة قد طاف بها وصائفها من الحور، وهذه منازلي في الجنة. لمثل هذا فليعمل العاملون.

اسماء دختر عميس مى‌گويد: پس از آنكه علي عليه السلام به وسيله ابن ملجم ضربت خورد نزد آن حضرت بودم، ناگهان صيحه‌اى زد و بيهوش شد، سپس به هوش آمد وفرمود: خوش آمديد، خوش آمديد، سپاس خدا را كه وعده اش راست بود و ما را وارث بهشت قرار داد، سؤال شد: چه مى‌بينى؟ فرمود: اين رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) است واين هم برادرم جعفر و عمويم حمزه، درهاى آسمان باز و فرشتگان نازل مى‌شوند و به من سلام مى‌كنند و بشارت مى‌دهند و اين هم فاطمه است كه حور العين او را در بر گرفته‌اند و اين هم جايگاههاى من در بهشت است. برا ى چنين پاداشى كوشندگان بايد بكوشند.

الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 438، طبق برنامه الجامع الكبير، الإصدار الرابع.

8. وجود منافقين در ميان «السابقون الأولون» ادعاي اهل سنت را باطل مى‌ كند:

طبق آيات قرآن كريم در ميان همين (السابقون الأولون) كسانى بودند كه خداوند آن‌ها را منافق و «فى قلوبهم مرض» معرفى كرده است؛ در آيه 31 سوره مدثر مى‌فرمايد:

وَمَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا.

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آن‌ها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى‏] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: خدا از اين وصف چه منظورى دارد؟!.

به اتفاق مفسرين سوره مدثر و به ويژه اين آيه در مكه نازل شده و مقصود از «فى قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند. و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند و جزء السابقون الأولون شدند.

بنابراين چگونه مى‌توان پذيرفت كه خداوند از تمام افرادى كه با پيامبر هجرت كردند، به صورت دائمى رضايت داشته باشد؛ حتى اگر جزء «فى قلوبهم مرض» بوده‌ باشند.

9. أبو الغاديه، در ميان (السابقون الأولون):

تاريخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هايى در ميان (السابقون الأولون) است كه به اتفاق شيعه و سني، مورد غضب خداوند بوده كه جايگاهشان آتش جهنم خواهد بود. از جمله اين افراد كسانى همچون ابوالغاديه قاتل عمار ياسر است.

 ابن تيميه حرانى در باره او مى‌نويسد:

كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره.

برخى از السابقون الأولون (مهاجران نخستين) دور و بر معاويه بودند كه يكى از آنان ابوالغاديه قاتل عمار بن ياسر است، او كسى است كه در بيعت شجره حضور داشت و با پيامبر بيعت كرد، اين مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كرده‌اند.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در باره وى و گروهى كه او به آن‌ها تعلق داشت، فرمود:

وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.

عمار را گروه نابكار مى‌كشند؛ در حالى كه عمار آن‌ها را به سوى بهشت و آن‌ها عمار را به سوى آتش دعوت مى‌كنند.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ في بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسير، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

جالب اين است كه خود ابوالغاديه، قاتل عمار، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است.

ذهبى در ميزان الإعتدال مى‌نويسد:

عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية.

از ابوغاديه نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و اين چيزى است شگفت‌آور؛ زيرا خود ابوالغاديه عمار را كشته است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

در نتيجه كسانى همچون ابوالغاديه، هر چند كه جزء «سابقون الأولون» بوده‌اند؛ اما به خاطر اعمالى كه پس از نزول آيه انجام داده‌اند، رضايت خداوند از آن‌ها تبديل به غضب و خشم شده است.

10. ثعلبه بن حاطب بدري، از (السابقون الاولون) و از بانيان مسجد ضرار:

يكى از افرادى كه در جنگ بدر شركت داشته و به طور قطع جزء «السابقون الأولون» محسوب مى‌شود ثعلبة بن حاطب انصارى است. بررسى تاريخ زندگى وي، نتايج بسيار جالبى را به همراه دارد كه از جمله آن‌ها بطلان نظريه عدالت صحابه، رضايت دائمى خداوند از «السابقون الأولون»، بهشتى بودن حتمى آن‌ها و... است؛ زيرا به اعتراف بزرگان و دانشوران اهل سنت، وى جزء دوازده منافقى بوده كه مسجد ضرار را بنا نهاده‌اند.

 همچنين اوكسى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله براى او دعا كرد كه ثروتمند شود و تعهد گرفت كه زكات و صدقات را به موقع پرداخت نمايد؛ اما پس از آن كه به ثروت هنگفتى رسيد، تعهداتش را فراموش و از زكات تعبير به جزيه كرد و از دادن آن به نماينده رسول خدا خوددارى نمود.

حضور ثعلبه در دو جنگ بدر و احد:

ابن اثير جزرى در اسد الغابه مى‌نويسد:

ب د ع * ثعلبة ) بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدرا قاله محمد بن إسحاق وموسى بن عقبة وهو الذي سأل النبي صلى الله عليه وسلم ان يدعو الله ان يرزقه مالا.

محمد بن اسحاق و موسى بن عقبه گفته اند: ثعلبه انصارى در جنگ بدر حضور داشت و او همان كسى است كه از رسول خدا (ص) تقاضا كرد، براى وى دعا كند تا پول دار شود.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 237، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م

ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:

آخى رسول الله * بين ثعلبة بن حاطب هذا وبين معتب بن عوف بن الحمراء شهد بدرا وهو مانع الصدقة.

رسول خدا (ص) بين ثعلبه و معتب بن عوف بن حمراء عقد برادرى بست، ثعلبه در بدر حضور داشت و او كسى است كه از پرداخت زكات امتناع نمود.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 210، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

محمد بن سعد نيز در الطبقات الكبرى مى‌نويسد:

وآخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بين ثعلبة بن حاطب ومعتب بن الحمراء من خزاعة حليف بني مخزوم وشهد ثعلبة بن حاطب بدرا وأحدا.

رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادرى بست، ثعلبه كسى است كه بدر و احد را درك كرده است.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري(متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 460، ناشر: دار صادر - بيروت.

صفدى نيز عين نقل طبقات الكبرى را در الوافى بالوفيات آورده و مى‌نويسد:

ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف آخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بينه وبين معتب بن عوف بن الصحراء شهد بدرا وأحدا وهو مانع الصداقة....

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 11، ص 9، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

همچنين ابن كثير دمشقى سلفي، نام وى را در زمره افرادى كه در بدر حضور داشته‌اند ذكر كرده است.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 385، باب اسماء اهل البدر، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيرة النبوية، ج 2، ص 492، باب اسماء اهل البدر.

بنابراين در بدرى بودن اين شخص هيچ شك و شبهه‌اى نيست.

ثعلبه و برپايي مسجد ضرار:

خداوند در قرآن كريم منافقانى كه مسجد ضرار را با هدف ضربه زدن به اسلام و تقويت جبهه كفر بنا كردند، به شدت توبيخ مى‌كند و مى‌فرمايد:

وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً وَتَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون‏. التوبه / 107.

و آن‌هايى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان و كفر و پراكندگى ميان مؤمنان است، و [نيز] كمينگاهى است براى كسى كه پيش از اين با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند ياد مى‏كنند كه جز نيكى قصدى نداشتيم؛ و [لى‏] خدا گواهى مى‏دهد كه آنان به طور قطع دروغگو هستند.

بسيارى از دانشمندان تاريخ و تفسير اهل سنت، نام ثعلبه بن حاطب را در رديف نام كسانى قرار داده‌اند كه در ساختن مسجد ضرار نقش داشته‌اند.

محمد بن جرير طبرى در تفسير و تاريخش، ابن كثير دمشقي، ابن أبي حاتم رازي، جلال الدين سيوطي، ثعلبي، عبد الرحمن بن جوزى و... در تفسيرشان، ابن هشام حميرى در السيرة النبوية و... مى‌نويسند:

وَكَانَ الَّذِينَ بَنَوهُ اثْنَى عَشَرَ رَجُلا: خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدِ بْنِ زَيْدٍ أَحَدُ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ وَمِنْ دَارِهِ أَخْرَجَ مَسْجِدَ الشِّقَاقِ، وَثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدٍ، وَهَزَّالُ بْنُ أُمَيَّةَ بْنِ زَيْدٍ، وَمُعْتَبُ بْنُ عُشَيْرَ مِنْ بَنِي ضُبَيْعَةَ بْنِ زَيْدٍ...

مسجد ضرار را دوازده نفر بنا كردند... ثعلبه بن حاطب از بنو عبيد...

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 186، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 11 ، ص 23، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 403، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ؛

إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير القرآن، ج 6، ص 1880، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا؛

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 3، ص 277، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛

الثعلبي النيسابوري، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427 هـ)، الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 6، ص 221، : تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛

الحميري المعافري، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ)، السيرة النبوية، ج 5 ، ص 212، تحقيق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل، الطبعة: الأولى، بيروت – 1411هـ.

سيوطى در الإتقان مى‌نويسد:

5662 * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا ) * قال ابن إسحاق إثنا عشر من الأنصار خذام بن خالد وثعلبة بن حاطب وهو من بني أمية بن زيد ومعتب بن قشير....

ابن اسحاق گفته است: دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكى از آنان ثعله بن حاطب است.

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الإتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 387، تحقيق: سعيد المندوب، ناشر: دار الفكر - لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ- 1996م.

سمعانى در تفسيرش مى‌نويسد:

قوله تعالى: * ( والذين اتخذوا مسجدا ضرارا وكفرا ) نزلت الآية في قوم من المنافقين منهم: وديعة بن ثابت، وثعلبة بن حاطب....

اين آيه در باره گروهى از منافقان نازل شده است كه در ساختن مسجد ضرار همكارى كرده اند، يكى از آنان ثعلبه بن حاطب است.

السمعاني، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي489هـ)، تفسير القرآن، ج 2، ص 348، ذيل آيه، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ناشر: دار الوطن - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولى، 1418هـ- 1997م.

بغوى مى‌نويسد:

نزلت هذه الآية في جماعة من المنافقين بنوا مسجدا يضارون به مسجد قباء وكانوا اثني عشر رجلا من أهل النفاق وديعة بن ثابت وخذام بن خالد ومن داره اخرج هذا المسجد وثعلبة بن حاطب وحارثة بن عمرو.

آيه مربوط به مسجد ضرار در شأن گروهى از منافقان است كه هدفشان ضرر زدن به مسجد قبا بود، اين گروه از منافقان دوازده نفر بودند،... يكى از آنان ثعلبه بن حاطب است.

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 326، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

أبو الحسن ماوردى در النكت والعيون مى‌نويسد:

قوله عز وجل: ) وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً ( هؤلاء هم بنو عمرو بن عوف وهم اثنا عشر رجلاً من الأنصار المنافقين، وقيل: هم خذام بن خالد ومن داره أخرج مسجد الشقاق، وثعلبة بن حاطب، وَمُعَتِّب بن قشير، وأبو حبيبة بن الأزعر، وعباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف، وجارية بن عامر، وابناه مُجمِّع وزيد ابنا جارية، ونبتل بن الحارث، وبجاد بن عثمان،

اين سخن خداوند متعال: (وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْرا) در شأن گروهى از اهل نفاق است كه دوازده نفر بودند،... يكى از آنان ثعلبه بن حاطب است.

الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، النكت والعيون، ج 2، ص 400، تحقيق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان.

ابن عادل در تفسير اللباب مى‌نويسد:

قال ابنُ عباسٍ، ومجاهدٌ، وقتادةُ، وعامة المفسِّرين: الذين اتَّخَذُوا مسجد الضرار كانوا اثني عشر رجلاً من المنافقين، وديعة بن ثابت، وخذام بن خالد ومن داره أخرج هذا المسجد، وثعلبة بن حاطب....

ابن عباس و مجاهد و قتاده و همه مفسران گفته اند: افرادى كه در ساخت و بناى مسجد ضرار نقش داشته‌اند دوازده نفر از منافقان بوده اند، يكى از آنان ثعلبه بن حاطب بود.

تفسير اللباب، ابن عادل، ج 8، ص 367، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

ثعلبه و امتناع از پرداخت زكات:

زكات از واجبات و احكام اقتصادى دين اسلام است كه اعتقاد به آن مكمل اصول اعتقادى است، ولذا در بعضى از آيات قرآن بلا فاصله پس از دستور به نماز قرار گرفته كه به معناى درجه اهميت آن و پرداخت آن با شرايط خاص بر هر فرد مسلمانى لازم و واجب است، و از طرفى افرادى كه منكر زكات بوده و يا در پرداخت آن كوتاهى كرده به سختى مورد نكوهش قرار گرفته اند.

در سوره توبه در باره منافقين مى‌فرمايد:

وَمِنهُْم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنِ‏ْ ءَاتَئنَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ. فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ. فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فىِ قُلُوبهِِمْ إِلىَ‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُون‏. التوبة / 75_ 77.

بعضى از آن‌ها [منافقان] با خدا پيمان بسته بودند كه: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، به طور قطع صدقه خواهيم داد و از صالحان (و شاكران) خواهيم بود!.

امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آن‌ها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند!.

اين عمل، (روح) نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مى‏گفتند.

به شهادت اكثر مفسرين اهل سنت، اين ‌آيات در باره ثعلبه بن حاطب بدرى نازل شده است.

 محمد بن جرير طبرى در تفسيرش مى‌نويسد:

حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس قوله: ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله... الآية، وذلك أن رجلا يقال له ثعلبة بن حاطب من الأنصار، أتى مجلسا فأشهدهم، فقال: لئن آتاني الله من فضله، آتيت منه كل ذي حق حقه، وتصدقت منه، ووصلت منه القرابة فابتلاه الله فآتاه من فضله، فأخلف الله ما وعده، وأغضب الله بما أخلف ما وعده، فقص الله شأنه في القرآن: ومنهم من عاهد الله... الآية، إلى قوله: يكذبون.

از ابن عباس در شأن نزول اين آيه چنين نقل شده است كه گفت: شخصى به نام ثعلبه در حضور گروهى از مردم چنين گفت و آنان را شاهد گرفت كه اگر خدا به من تفضلى كند و ثروت و مالى عنايت نمايد، حقوق هر صاحب حقى را خواهم پرداخت، زكات مالم را اداء خواهم نمود، به نزديكانم رسيدگى خواهم كرد، خداوند سبحان به وى ثروت فراوانى عنايت فرمود تا آزمايش شود؛ اما او به هيچ يك از وعده هايش عمل نكرد و خشم و غضب الهى را فراهم نمود كه در اين آيه داستانش نقل شده است.

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 10، ص 241، ح 13204، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ.

فخر رازى در باره شأن نزول آيه مى‌گويد:

والمشهور في سبب نزول هذه الآية أن ثعلبة بن حاطب قال: يا رسول الله ادع الله أن يرزقني مالا. فقال عليه السلام: « يا ثعلبة قليل تؤدي شكره خير من كثير لا تطيقه »....

آنچه كه در شأن نزول اين آيه شهرت دارد اين است كه ثعلبه به رسول خدا (ص) عرض كرد: دعا كن تا خدا به من ثروتى عنايت كند، فرمود: اى ثعلبه! مال اندكى كه شكر آن را به جا آورى بهتر از ثروت فراوانى است كه نتوانى حق آن را اداء نمايي..

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 138، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

ابن كثير دمشقى پس از ذكر آيه مى‌گويد:

وقد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس والحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمة في ثعلبة بن حاطب...

بسيارى از مفسران مانند ابن عباس و حسن بصرى گفته‌اند: سبب نزول اين آيه كريمه ثعلبه بن حاطب است.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 388، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.

ابن عربى پس از آوردن سخنان مفسران در باره آيه، مى‌گويد: اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است و آن را صحيح‌ترين سخن مى‌داند:

هذه الآية اختلف في شأن نزولها على ثلاثة أقوال الأول أنها نزلت في شأن مولى لعمر قتل حميما لثعلبة فوعد إن وصل إلى الدية أن يخرج حق الله فيها فلما وصلت إليه الدية لم يفعل الثاني أن ثعلبة كان له مال بالشام فنذر إن قدم من الشام أن يتصدق منه فلما قدم لم يفعل الثالث وهو أصح الروايات أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري المذكور قال للنبي ادع الله أن يرزقني مالا أتصدق منه....

در شان نزول آيه سه نظريه وجود دارد:

1. در شان غلامى از غلامان عمر نزل شده است كه شترى ارزشمند از ثعلبه را كشته بود و گفته بود كه اگر ديه شتر را بگيرد حقوق الهى را به پردازد؛ ولى پس از گرفتن ديه به تعهدش عمل نكرد؛

2. نظر دوم اين است كه ثعلبه مالى در شام داشت و نذر كرد كه اگر به شام برگشت، از آن صدقه بدهد؛ اما زمانى كه به شام رسيد، از انجام تعهدش امتناع كرد؛

3. نظر سوم كه صحيح‌ترين نظر است، اين است كه ثعله بن حاطب انصارى كه پيش از اين نامش ذكر شد، به رسول خدا عرض كرد: براى من دعا كن كه خداوند مالى بدهد تا صدقه دهم...

إبن العربي، أبو بكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج 2، ص 547، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.

ابن جوزى در باره اقوالى كه در شأن نزول آيه وجود دارد مى‌گويد:

قوله تعالى: ( ومنهم من عاهد الله ) في سبب نزولها أربعة أقوال: أحدها: أن ثعلبة بن حاطب الأنصاري، أتى رسول الله فقال: يا رسول الله، ادع الله أن يرزقني مالا، فقال: " ويحك يا ثعلبة، قليل تؤدي شكره، خير من كثير لا تطيقه " قال: ثم قال مرة...

والثاني: أن رجلا من بني عمرو بن عوف، كان له مال بالشام، فأبطأ عنه، فجهد له جهدا شديدا، فحلف بالله لئن آتانا من فضله... والثالث: أن ثعلبة ومعتب بن قشير، خرجا على ملأ، فقالا: والله لئن رزقنا الله لنصدقن... والرابع: أن نبتل بن الحارث، وجد بن قيس، وثعلبة بن حاطب، ومعتب بن قشير، قالوا: لئن آتانا الله من فضله لنصدقن. فلما آتاهم من فضله بخلوا به فنزلت هذه الآية، قاله الضحاك.

إبن الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي597هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج 3، ص 321، : ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

طبق آن چه ابن جوزى نقل كرده است، در هر چهار صورت آيه در باره ثعلبه نازل شده است. در نظر اول، سوم و چهارم صراحتاً اسم او آمده و در نظريه دوم نيز مى‌تواند منظور از «رجلاً من بنى عمرو بن عوف» ثعلبه باشد؛ زيرا وى نيز از همين قبيله بوده و عمرو بن عوف از اجداد وى است.

سخنان و اقوال ديگر مفسران از بزرگان اهل سنت در تفسير اين آيه متنوع و فراوان است كه به جهت پرهيز از تكرار و طولانى شدن،‌ فقط به نام افرادى كه به صراحت گفته‌اند اين آيه در باره ثعلبه نازل شده است بسنده و به ذكر آثارشان بسنده مى‌كنيم:

أسباب نزول الآيات، الواحدي النيسابوري، ص 170 و الإتقان في علوم القرآن، السيوطي، ج 2 ص 387 و التسهيل لعلوم التنزيل، الغرناطي الكلبي، ج 2 ص 81 و الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 3، ص 261 و السيرة النبوية - ابن هشام الحميري - ج 4 ص 978 و المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ابن عطية الأندلسي، ج 3، ص 61 و تفسير ابن أبي حاتم، ج 6، ص 1847 و تفسير ابن كثير، ج 2، ص 388 و تفسير أبي السعود، ج 4، ص 85 و تفسير البحر المحيط، أبي حيان الأندلسي، ج 8 ص 276 و تفسير البغوي، ج 2، ص 312 و تفسير البيضاوي، ج 3، ص 159 و تفسير الثعالبي، ج 3 ص 199 و تفسير الثعلبي، ج 5 ص 72 و تفسير الجلالين، المحلي، السيوطي، ص 253 و تفسير السمرقندي، ج 2، ص 75 و تفسير السمعاني، ج 2، ص 331 و تفسير النسفي، ج 2، ص 100 و تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، الفيروز آبادي، ص 162 و فتح القدير، الشوكاني، ج 2، ص 385 و معاني القرآن، النحاس، ج 3، ص 235 و...

ثعلبه بن حاطب از منافقان بود:

افزون بر آن چه كه در داستان بناى مسجد ضرار گذشت، برخى از عالمان اهل سنت، صريحاً ثعلبة بن حاطب را در ليست منافقين قرار داده‌اند.

أبو جعفر محمد بن حبيب بغدادى (متوفاى: 245هـ)، در كتاب المحبر باب أسماء المنافقين مى‌نويسد:

اسماء المنافقين وهم ستة وثلاثون رجلا منهم من الاوس (درى) بن الحارث و (الجلاس) بن سويد بن الصامت... و (ثعلبة) بن حاطب و (المعتب) ابن قشير وهما اللذان عادا الله " لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين....

منافقين 36 نفر بودند كه از جمله آن‌ها ثعلبة بن حاطب است.

البغدادي، أبو جعفر محمد بن حبيب بن أمية (متوفاي245هـ)، المحبر، ج 1، ص 467 ـ 468.

بنابراين در منافق بودن وى شك و شبهه‌اى وجود ندارد. با توجه به اين مطلب، آيا مى‌توان ادعا كرد كه خداوند از چنين كسى رضايت دائمى خود را اعلام كرده باشد و او را حتماً وارد بهشت خواهد كرد؟!!!

11. قاتلان عثمان در ميان «السابقون الأولون»:

طبق اعتقاد مسلّم اهل سنت، افرادى كه در قضيه كشته شدن عثمان شركت داشته‌اند، كافر، ستمگر، فاسق و اهل آتش هستند.

ابن حزم اندلسى مى‌گويد:

فقتلوه ولا خير من ذلك عند أحد لعن الله من قتله والراضين بقتله فما رضي أحد منهم قط بقتله... فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل على سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.

عثمان را كشتند، هيچ كس اين عمل را ستايش نمى‌كند، خدا لعنت كند كسى را كه عثمان را كشت وآن كه به كشته شدنش راضى بود... خون حرامى را عمداً و ستمگرانه ريختند، اينان فاسقان نفرين شده هستند.

إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد أبو محمد (متوفاي456هـ) الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج 4، ص 123 ـ 125، ناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة.

شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسد:

فكل هؤلاء نبرأ منهم ونبغضهم في الله، ونكل أمورهم إلى الله عز وجل...

از تمام افرادى كه در كشته شدن عثمان شركت داشتند بيزارى مى‌جوئيم و به خاطر خدا با آنان دشمن هستيم و عاقبت كار آنان را به خدا واگذار مى‌كنيم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 654، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

و در جاى ديگر مى‌نويسد:

وروى سليمان بن أبي شيخ، عن عبد الله بن صالح العجلي قال: أقبل الحكم بن هشام يريد مندلا، فلما جلس قال له أصحاب مندل: يا أبا محمد، ما تقول في عثمان قال: كان والله خيار الخيرة، أمير البررة، قتيل الفجرة...

از حكم بن هشام سؤال شد: نظر تو در باره عثمان چيست؟ گفت: به خدا سوگند، او بر گزيده نيكان، پيشواى نيكوكاران، كشته شده به وسيله بدكاران بود....

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 11، ص 93، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 7، ص 158، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ابن كثير دمشقى سلفى مى‌نويسد:

ولقد أحسن بعض السلف إذ يقول وقد سئل عن عثمان: هو أمير البررة، وقتيل الفجرة، مخذول من خذله، منصور من نصره.

چه نيكو گفته‌اند بعضى از گذشتگان هنگامى كه از عثمان سؤال شد گفت: عثمان پيشواى نيكو كاران و كشته بدكاران است، ذليل و خوار شد كسى كه او را خوار كرد و يارى شده است كسى كه او را يارى كرد..

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 222، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

بخارى در تاريخ الكبير و الأوسط و بسيارى ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند كه، عائشه همواره قاتلين عثمان را نفرين مى‌كرد و مى‌گفت:

قُتِلَ وَاللَّهِ مَظْلُومًا لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَتَهُ...

عثمان مظلومانه كشته شد، خدا لعنت كند قاتلان او را....

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، التاريخ الصغير (الأوسط)، ج 1، ص 95، تحقيق: محمود إبراهيم زايد، ناشر: دار الوعي، مكتبة دار التراث - حلب، القاهرة، الطبعة: الأولى، 1397هـ – 1977م؛

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج 4، ص 358، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر؛

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 265، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م؛

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 298؛

إبن أبي الدنيا، أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي281هـ)، مجابو الدعوة، ج 1، ص 65؛

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم(متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 88، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 195، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

هيثمى پس از نقل روايت مى‌گويد:

رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح غير طلق وهو ثقة.

طبرانى اين روايت را نقل كرده و تمام راويان آن راويان صحيح بخارى هستد؛ غير از طلق كه او نيز مورد اعتماد است.

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 97، ناشر: دار الريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407.

أبو بكر آجرى به نقل از حذيفة مى‌نويسد:

حدثنا أبو محمد عبد الله بن صالح البخاري، قال: حدثنا إسحاق بن إبراهيم قال: حدثنا حماد بن يزيد، عن ابن عون، عن الوليد [ أبي ] بشر، عن جندب، عن حذيفة قال: قد ساروا إليه والله ليقتلنه، قال: قلت: فأين هو؟ قال: في الجنة، قال: قلت: فأين قتلته؟ قال: في النار والله.

حذيفه گفته است: عثمان را كشتند، گفتم: او اكنون كجا است؟ گفت: در بهشت، گفتم: قاتلان او كجا هستند؟ گفت: به خدا سوگند در آتش.

الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ) الشريعة، ج 4، ص 1996، ح 1464، تحقيق الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م.

حال در اين جا به برخى از افرادى كه هم جزء «السابقون الأولون» و هم جزء قاتلان عثمان بوده‌اند اشاره مى‌كنيم:

فروه بن عمرو انصاري:

فروة بن عمرو از كسانى است كه در بيعت عقبه اول و نيز در جنگ بدر حضور داشته است؛ پس به طور قطع آيه «السابقون الأولون» شامل وى خواهد شد؛ اما همين شخص از كسانى است كه در قضيه كشتن عثمان حضور داشت تا جايى كه مالك بن أنس رئيس مالكي‌ها به همين خاطر از آوردن اسم او در كتابش خوددارى و به جاى ‌آن از لقبش استفاده مى‌كند. ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:

فروة بن عمرو بن ودقة بن عبيد بن عامر بن بياضة البياضي الأنصاري شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم... ولم يسمه [المالك] في الموطأ وكان ابن وضاح وابن مزين يقولان إنما سكت مالك عن اسمه لأنه كان ممن أعان على قتل عثمان رضي الله عنه.

فروة بن عمرو در عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگ‌ها با رسول خدا (ص) حضور داشت... مالك اسم او را در موطأ نياورده است، ابن وضاح و ابن مزين گفته‌اند كه مالك به خاطر اين اسم او را نمى‌برده چون از كسانى است كه در كشتن عثمان شريك بوده است.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1260، رقم: 2074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 179، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

جَبَلَه بن عمرو انصاري، كسي كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان ممانعت كرد:

جبلة بن عمرو انصارى ساعدي، صحابى بزرگ رسول خدا و از ياران امير مؤمنان عليه السلام در صفين، از كسانى است كه در قضيه كشتن عثمان و هجوم به خانه او نقش برجسته‌اى دارد و از نخستين كسانى است كه علنا بر ضد عثمان سخن گفت و مردم را عليه او شوراند. و نيز جبلة بن عمرو همان كسى است كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان جلوگيرى و اجازه نداد كه بر جنازه عثمان نماز خوانده شود.

طبق تعريفى كه از إبن تيميه در باره «السابقون الأولون» گذشت و ابوالغاديه را كه فقط در حديبيه حضور داشته، از «السابقون الأولون» به حساب آورد، اين تعريف به طور قطع شامل جبلة بن عمرو نيز خواهد شد؛ چرا كه او به اتفاق دانشمندان اهل سنت از كسانى است كه در جنگ احد و ديگر جنگ‌هاى زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم حضور داشته است.

ابن عبد البر قرطبي، او را از فاضلان و فقيهان صحابه مى‌داند:

جبلة بن عمرو الأنصاري الساعدي ويقال هو اخو أبي مسعود الأنصاري وفي ذلك نظر يعد في أهل المدينة روى عنه سليمان بن يسار وثابت بن عبيد قال سليمان بن يسار كان جبلة بن عمرو فاضلا من فقهاء الصحابة وشهد جبلة بن عمرو صفين مع علي رضى الله عنه وسكن مصر.

جبلة بن عمرو انصاري، برخى گفته‌اند كه او برادر ابومسعود انصارى بوده كه اين مطلب جاى ترديد دارد. او از اهالى مدينه به شمار مى‌رود. سليمان بن يسار گفته كه جبلة بن عمرو، فاضل و از فقيهان صحابه بود كه در ركاب علي عليه السلام در جنگ صفين حضور داشت و ساكن مصر بوده است.

القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 235، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

شمس الدين ذهبى او را از فاضلان اصحاب و از افرادى كه در احد حضور داشته است، مى‌داند:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر الأنصاري الساعدي. وهم بعضهم وقال: هو أخو أبي مسعود البدري: فأبو مسعود من بني لحارث بن الخزرج.

شهد أحداً وغيرها، وشهد فتح مصر وصفين قال ابن عبد البر: كان فاضلاً من فقهاء الصحابة.

جبلة بن عمرو... برخى خيال كرده‌اند كه او برادر عبد الله بن مسعد بوده و حال آن كه ابومسعود از بنى حارث از قبيله خزرج است.

او در جنگ احد و ديگر جنگ‌ها و نيز در فتح مصر و جنگ صفين حضور داشته است. ابن عبد البر گفته است كه او فاضل و از فقيهان صحابه بوده است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 4، ص 28، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

ابن حجر عسقلانى تصريح مى‌كند كه او در جنگ احد حضور داشته و وى همان كسى است كه از به خاك سپارى عثمان در بقيع جلوگيرى كرد:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر بن ثعلبة بن وقش بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج بن ساعدة الساعدي الأنصاري قال بن السكن شهد أحدا قال وهو غير أخي أبي مسعود لاختلاف النسبتين قلت هو كما قال وروى بن شبة في أخبار المدينة من طريق عبد الرحمن بن أزهر أنهم لما أرادوا دفن عثمان فانتهوا إلى البقيع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدي فانطلقوا إلى حش كوكب ومعهم معبد بن معمر فدفنوه فيه.

جبلة بن عمرو... ابن سكن گفته كه او در جنگ احد حضور داشته است. او غير از برادر ابومسعود است؛ چرا كه نسب او غير از نسب ابومسعود است. همان طور كه إبن شبه در اخبار المدينه از طريق عبد الرحمن بن أزهر نقل كرده است، مردم قصد داشتند كه عثمان را در بقيع دفن كنند؛ ولى جبلة بن عمرو انصارى از اين كار جلوگيرى كرده است؛ پس او را در «حش كوكب» (باغى خارج از بقيع) برده و در حالى كه معبد بن معمر نيز با آن‌ها بود، دفن كردند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 457، رقم: 1081، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.

محمد بن حبيب بغدادى در باره ممانعت جبله از نماز خواندن بر جنازه عثمان و دفن عثمان مى‌نويسد:

فلما قتل عثمان بن عفان خرج به نفر من قريش ليلاً ليصلوا عليه ويدفنوه فأتاهم جبلة بن عمرو الساعدي فمنعهم الصلاة عليه.

زمانى كه عثمان كشته شد، برخى از مردم قريش از خانه خارج شدند تا بر جنازه او نماز بخوانند و او را دفن كنند، جبلة بن عمرو ساعدى آمد و از خواندن نماز جلوگيرى كرد.

البغدادي، محمد بن حبيب (متوفاي245هـ)، المنمق في أخبار قريش، ج 1، ص 295، تحقيق: خورشيد أحمد فارق، ناشر: عالم الكتب - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1405هـ -1985م.

نميرى در تاريخ المدينة مى‌نويسد:

فانتهوا به إلى البقيع فمنعهم من دفنه جبلة بن عمرو الساعدي فانطلقوا إلى حش كوكب ومعهم عائشة بنت عثمان معها مصباح في حق فصلى عليه مسور بن مخرمة الزهري ثم حفروا له فلما دلوه صاحت بنته عائشة فلم يضعوا على لحده لبنا وهالوا عليه التراب.

تشييع كنندگان به بقيع رسيدند؛ هنگامى كه با ممانعت جبلة بن عمرو ساعدى مواجه شدند، به سوى «حش كوكب» رفتند؛ در حالى كه عائشه دختر عثمان نيز با آن‌ها بود و چراغى همراه داشتند كه پوشانده شده بود تا كسى با خبر نشود، مسور بن مخرمة زهرى بر او نماز خواند، سپس قبرى كندند، زمانى كه مى‌خواستند او را داخل قبر بگذارند، عائشه دختر عثمان صيحه‌اى زد، آن‌ها (به خاطر اين كه كسى نفهمد) بدون اين كه خشتى بر لحد او بگذارند، خاك روى بدنش ريختند.

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 263، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م .

شمس الدين سخاوى مى‌نويسد:

جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر بن ثعلبة بن وقش بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج بن ساعدة الساعدي الأنصاري شهدا أحدا وروى ابن شبة في أخبار المدينة من طريق عبد الرحمن بن أزهر أنهم لما أرادوا دفن عثمان انتهوا إلى البقيع فمنعهم جبلة هذا من دفنه فانطلقوا به إلى حش كوكب ومعهم معبد بن عمرو فدفنوه به.

السخاوي، الإمام الحافظ شمس الدين محمد بن عبد الرحمن، التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة، ج 1، ص 235، رقم: 739، (متوفاي902هـ) ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ/ 1993م.

جبلة بن عمرو از نخستين كسانى است كه جسورانه عليه عثمان موضع گرفت و سوگند ياد كرد كه او را به قتل برساند. بلاذرى در انساب الأشراف و طبري، ابن أثير جزرى و ابن كثير دمشقى سلفى در تاريخشان و نويرى در نهاية الأرب مى‌نويسند:

مر عثمان بن عفان على جبلة بن عمرو الساعدي وهو على باب داره وقد أنكر الناس عليه ما أنكروا فقال له: يا نعثل والله لأقتلنك ولأحملنك على قلوصٍ جرباء ولأخرجنك إلى حرة النار؛ ثم أتاه وهو على المنبر فأنزله وكان أول من اجترأ على عثمان وتجهمه بالمنطق الغليظ، وأتاه يوماً بجامعة فقال: والله لأطرحنها في عنقك أو لتتركن بطانتك هذه وأطعمت الحارث بن الحكم السوق وفعلت وفعلت.

عثمان بن عفان از كنار جبلة بن عمرو كه بر در خانه‌اش ايستاده بود عبور كرد،.... جبله گفت: اى نعثل (اشاره به مرد يهودى بد چهره و قد بلند) به خدا سوگند تو را خواهم را مى‌كشم و بر شتري جوان و داراي بيماري جرب (که پشم هاي بدنش ريخته و سواري آن بسيار دردناک است) سوار خواهم کرد و تو را به آتش خواهم انداخت؛ سپس (در مسجد) نزد عثمان آمد و او را از منبر پايين كشيد.

جبله نخستين كسى بود كه عليه عثمان جرأت يافت و به تندى با او صحبت كرد. روزى عبائى با خود آورده بود و به عثمان گفت: به خدا سوگند آن را در گردن تو خواهم انداخت يا اين کساني که را که رازدار خويش قرار داده اي از خود دور مي کني؛ تو حارث بن حکم (از بستگان عثمان) را مالک بازار کرده اي و چنين و چنان کرده اي.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 661، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الجزري الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 58، تحقيق: عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ؛

إبن كثير القرشي، إسماعيل بن عمر أبو الفداء (متوفاي774 هـ)، البداية والنهاية ج 7، ص 176، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 292، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

ابن عساكر دمشقى در باره او مى‌نويسد:

فكان من أشد القوم على عثمان صوتا جبلة بن عمرو الأنصاري فقالت صفية وصغوها مع عثمان من هذا الذي يرفع صوته على أمير المؤمنين فقالت عائشة هذا جبلة بن عمرو الأنصاري فصاحت صفية يا جبيلة أترفع صوتك على أمير المؤمنين فقالت عائشة وصغوها مع الملأ الذين حصروا عثمان لم تصغرين اسمه ادعيه يا جبلة فإن الله لم ينقصه ولم ينتقص اسمه.

از کساني که بسيار بد با عثمان سخن مي گفتند جبلة بن عمرو انصاري بود؛ روزى با صداى بلند او را مخاطب قرار داد، صفيه که همراه عثمان همراه بود گفت: چه کسي است که صدايش را چنين بر امير المومنين بلند کرده است؟

عائشه گفت: اين جبلة بن عمرو انصاري است.

صفيه فرياد کشيد که اي جبيلة! (تصغير جبله براي اهانت) آيا صدايت را براي امير المومنين بلند مي کني؟

عائشه که او را در جمع محاصره کنندگان عثمان ديد، در پاسخ گفت: چرا نام جبله را تصغير مي کني؟ او را به نام خودش جبله صدا بزن؛ خداوند او را کوچک نکرده است و اسم او نيز کوچک نشده است.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 39، ص 424 ـ 425، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

عبد الرحمن بن عديس:

طبق تعريفى كه ابن تيميه از «السابقون الأولون» داشت و در باره ابوالغاديه گذشت، آيه شامل افرادى كه در بيعت شجره حضور داشته‌اند نيز مى‌شود.

أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

يكى از افرادى كه در بيعت رضوان حضور داشته، عبدالرحمن بن عديس است. وى در قضيه كشتن عثمان نقش اساسى داشته و گفته‌اند كه سركرده اصلى لشكر مصر و قيام كنندگان عليه عثمان محسوب مى‌شده است.

ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:

عبد الرحمن بن عديس البلوي مصري شهد الحديبية ذكر أسد ابن موسى عن ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب قال كان عبد الرحمن بن عديس البلوي ممن بايع تحت الشجرة رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو عمر هو كان الأمير على الجيش القادمين من مصر إلى المدينة الذين حصروا عثمان وقتلوه.

عبدالرحمن بن عديس كسى بود كه با پيامبر (ص) زير درخت بيعت كرد و پرچمدار گروهى بود كه خانه عثمان را محاصره كردند و وى را به قتل رساندند.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2 ص 840، ح 1437، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

البته اين مطلب در آيه بيعت شجره به صورت مفصل بحث شده است كه ما از تكرار آن خوددارى مى‌كنيم.

طلحه بن عبيد الله:

طلحة بن عبيد الله، جزء نخستين كسانى است كه به اسلام گرويد؛‌ بنابراين ترديدى نيست كه وى جزء «السابقون الأولون» بوده است؛‌ اما از طرف ديگر همين شخص از كسانى است كه در قضيه كشتن عثمان نقش اساسى داشت و از كسانى بود كه به اطراف و اكناف كشورهاى اسلامى نامه نوشت و مردم را عليه عثمان شوراند. در زمان محاصره نيز از كسانى است كه اجازه نمى‌داد به خانه عثمان آب برسانند؛ تا جايى كه مروان بن حكم در جنگ جمل او را به انتقام كشتن عثمان با تير زد و كشت.

عبد الرحمن بن عديس، از طلحه فرمان مي گرفت:

طبرى در تاريخش مى‌نويسد:

حدثني عبد الله بن عباس بن أبي ربيعة قال دخلت على عثمان رضي الله عنه فتحدثت عنده ساعة فقال يا ابن عباس تعال فأخذ بيدي فأسمعني كلام من على باب عثمان فسمعنا كلاما منهم من يقول ما تنتظرون به ومنهم من يقول انظروا عسى أن يراجع فبينا أنا وهو واقفان إذ مر طلحة بن عبيد الله فوقف فقال أين ابن عديس فقيل هاهو ذا قال فجاءه ابن عديس فناجاه بشئ ثم رجع ابن عديس فقال لأصحابه لا تتركوا أحدا يدخل على هذا الرجل ولا يخرج من عنده. قال فقال لي عثمان هذا ما أمر به طلحة بن عبيد الله ثم قال عثمان اللهم اكفني طلحة بن عبيد الله فإنه حمل على هؤلاء وألبهم والله إني لأرجو ا أن يكون منها صفرا وأن يسفك دمه انه انتهك مني ما لا يحل له سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا يحل دم امرئ مسلم الا في إحدى ثلاث رجل كفر بعد اسلامه فيقتل أو رجل زنى بعد احصانه فيرجم أو رجل قتل نفسا بغير نفس ففيم أقتل قال ثم رجع عثمان قال ابن عباس فأردت أن أخرج فمنعوني حتى مر بي محمد بن أبي بكر فقال خلوه فخلوني.

عبد الله بن عباس بن ابوربيعه مى‌گويد: نزد عثمان رفتم وساعتى با وى گفتگو كردم، دستم را گرفت تا سخنان افرادى كه بيرون خانه بودند بشنويم، بعضى مى‌گفتند: منتظر چه هستيم؟ وبرخى مى‌گفتند: منتظر بمانيم شايد بر گردد، در اين ميان طلحه بن عبيد الله آمد، گفت: ابن عديس كجا است؟ گفتند: همين جا است، با وى آهسته سخنى در ميان گذاشت، ابن عديس به يارانش گفت: به هيچ كس اجازه ورود و خروج به اين خانه را ندهيد.

عثمان به من گفت: اين دستور طلحه بن عبيد الله است، سپس گفت: خدايا مرا از شر اين مرد نجات ده، او مردم را بر اين كار وادار كرده است، اميدوارم به فقر و گرسنگى دچار و خونش ريخته شود، او مى‌خواهد خونى بريزد كه بر وى حرام است، از رسول خدا (ص) شنيدم، فرمود: ريختن خون مسلمان جايز نيست مگر در سه حالت: 1. كسى كه پس از مسلمان شدن كافر شود؛ 2. مردى كه داراى همسر است، زنا كند كه بايد رجم شود؛ 3. كسى كه انسان بى گناهى را به قتل برساند. سپس عثمان گفت: گناه من چيست كه قصد ريختن مرا دارند؟. ابن عباس مى‌گويد: موقع خارج شدن از خانه عثمان نگذاشتند بيرون بروم و مانع شدند، محمد بن ابوبكر دستور داد تا خارج شوم.

الطبري، محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 411، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 174، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

طلحه، اجازه نمى‌داد براي عثمان آب ببرند:

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:

حرس القوم عثمان ومنعوا من أجل أن يدخل عليه، وأشار عليه بن العاص بأن يُحرم ويلبي ويخرج فيأتي مكة فلا يُقدم عليه، فبلغهم قوله فقالوا: والله لئن خرج لا فارقناه حتى يحكم الله بيننا وبينه، واشتد عليه طلحة بن عبيد الله في الحصار، ومنع من أجل أن يدخل إليه الماء حتى غضب عليّ بن أبي طالب من ذلك، فأدخلت على روايا الماء.

نگهبانان از خانه عثمان محافظت و از ورود افراد جلوگيرى مى‌كردند، ابن عاص پيشنهاد كرد تا لباس احرام به پوشد و لبيك گويان به طرف مكه حركت كند تا جانش حفظ شود، اين مطلب به گوش مخالفان رسيد، گفتند: به خدا سوگند! اگر از خانه اش خارج شود او را رها نمى‌كنيم تا خدا بين ما و او حكم فرمايد (كنايه از كشتن او است)، طلحه بن عبيد الله محاصره را تنگ تر كرد و از ورود آب هم به خانه عثمان جلوگيرى كرد، علي عليه السلام از اين قضيه ناراحت شد.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 285.

ابن قتيبه دينورى مى‌نويسد:

ثم أقبل الأشتر النخعي من الكوفة في ألف رجل وأقبل ابن أبي حذيفة من مصر في أربع مئة رجل فأقام أهل الكوفة وأهل مصر بباب عثمان ليلا ونهارا وطلحة يحرض الفريقين جميعا على عثمان ثم إن طلحة قال لهم إن عثمان لا يبالي ما حصرتموه وهو يدخل إليه الطعام والشراب فامنعوه الماء أن يدخل عليه.

مالك اشتر نخعى با هزار نفر از كوفه و ابن أبي حذيفه از مصر با چهار صد نفر وارد مدينه شدند و خانه عثمان را محاصره كردند، طلحه دو گروه را عليه عثمان تحريك مى‌كرد و مى‌گفت: عثمان از محاصره شما ضررى نمى‌بيند، آب و غذا برايش مى‌برند، نگذاريد آب به او برسد.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 36، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

نامه نوشتن طلحه به مردم مصر:

ابن قتيبه دينوري، نامه طلحه به اهالى مصر را اين گونه نقل مى‌كند:

بسم الله الرحمن الرحيم من المهاجرين الأولين وبقية الشورى إلى من بمصر من الصحابة والتابعين أما بعد أن تعالوا إلينا وتداركوا خلافة رسول الله قبل أن يسلبها أهلها فإن كتاب الله قد بدل وسنة رسوله قد غيرت وأحكام الخليفتين قد بدلت

فننشد الله من قرأ كتابنا من بقية أصحاب رسول الله والتابعين بإحسان إلا أقبل إلينا وأخذ الحق لنا وأعطاناه فأقبلوا إلينا إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر وأقيموا الحق على المنهاج الواضح الذي فارقتم عليه نبيكم وفارقكم عليه الخلفاء غلبنا على حقنا واستولى على فيئنا وحيل بيننا وبين أمرنا وكانت الخلافة بعد نبينا خلافة نبوة ورحمة وهي اليوم ملك عضوض من غلب على شيء آكله.

اين نامه از طرف مهاجران نخستين و باقى مانده هاى از اهل شورا به صحابه و تابعين در مصر است.

نزد ما بيائيد تا خلافت رسول خدا را پيش از آن كه به دست نا اهلان بيفتد نجات دهيد، كتاب خدا دگرگون شده و سنت رسول خدا (ص) را تغيير داده و روش دو خليفه پيش را از بين برده‌اند.

هر كس از باقى ماندگان اصحاب و تابعان كه اين نامه را مى خواند، او را به خدا سوگند مى‌دهيم، نزد ما بيايد تا حق را بگيريم، پس اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد به طرف ما حركت كنيد، تا حق را به همان راه روشنى كه در زمان پيامبر خدا (ص) بود و خلفا را برآن ترك گفتيد باز گردانيم؛ چون اكنون حق را پايمال و بر بيت المال مسلط شده‌اند و خلافتى كه پس از پيامبر ما خلافت نبوت و رحمت بود، اكنون به پادشاهى تبديل شده است كه هر كس هر چه بيابد مى‌خورد.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 34، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

اعتراف طلحه به كشتن عثمان:

ابن عبد البر در الإستعاب مى‌نويسد:

روى عبد الرحمن بن مهدي عن حماد بن زيد عن يحيى بن سعيد قال قال طلحة يوم الجمل

ندمت ندامة الكسعي لما        شريت رضا بني جرم برغمي

اللهم خذ مني لعثمان حتى يرضى.

طلحه در جنگ جمل مى‌گفت: پشيمان شدم از كارى كه با آن رضايت بنو جرم را خريدم.

بار خدايا! انتقام عثمان را از من بگير.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 766، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 85، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

محمد بن سعد در الطبقات الكبرى مى‌نويسد:

أن مروان بن الحكم رمى طلحة يوم الجمل، وهو واقف إلى جنب عائشة بسهم فأصاب ساقه، ثم قال: والله لا أطلب قاتل عثمان بعدك أبدا، فقال طلحة لمولى له: أبغني مكانا. قال: لا أقدر عليه. قال: هذا والله سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان حتى يرضى، ثم وسد حجرا فمات.

مروان حكم در جنگ جمل طلحه را كه در كنار عائشه ايستاده بود هدف تير قرار داد، تير بر ساق پايش نشست، گفت: به خدا سوگند پس از اين دنبال قاتل عثمان نمى‌گردم، طلحه به غلامش گفت: مرا به مكان امنى برسان، گفت: اين تيرى بود كه خدا آن را فرستاده است، خدا يا! انتقام عثمان را از من بگير تا راضى شود، سپس سنگى زير سرش گذاشت و از دنيا رفت.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري(متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 223، ناشر: دار صادر - بيروت؛

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 422، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

بلاذرى در أنساب الأشراف مى‌نويسد:

قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى.

مروان روز جنگ جمل گفت: پس از اين دنبال خون خواهى نخواهم رفت، تيرى به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست، خون سرازير شد، زانويش را بستند خون فواره زد، طلحه گفت: رهايم كنيد، اين تيرى است كه خدا انداخته است، بار خدايا! انتقام عثمان را از من بگير تا از من خشنود شوي.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 1، ص 311.

بلاذرى نيز در انساب الأشراف مى‌گويد:

قال مروان يوم الجمل: لا أطلب بثأري بعد اليوم، فرمى طلحة بسهم فأصاب ركبته فكان الدم يسيل فإذا أمسكوا ركبته انتفخت فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله، اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 1، ص 311.

ودر ادامه مى‌نويسد:

وكان طلحة شديداً على عثمان فلما كان يوم الجمل قال: إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم شيئاً أفضل من أن نبذل له دماءنا اللهم خذ لعثمان مني حتى يرضى.

طلحه عليه عثمان شديداً موضع گيرى كرده بود؛ اما در جنگ جمل گفت: در باره عثمان كوتاهى و سهل انگارى كرديم، امروز چيزى را مهمتر از اين نمى‌بنيم تا خون مان را فداى او كنيم، سپس گفت: خداوندا! انتقام عثمان را از ما بگير تا راضى شود.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 311.

ذهبى نيز در سير أعلام النبلاء عين مطلب پيش را آورده ومى‌نويسد:

قال إبن سعد أخبرني من سمع إسماعيل بن أبي خالد عن حكيم بن جابر قال قال طلحة إنا داهنا في أمر عثمان فلا نجد اليوم أمثل من أن نبذل دماءنا فيه اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى.

از حکيم بن جبير روايت شده است که گفت: ما در باره کشتن عثمان سستي کرديم؛ امروز بهترين کار آن است که خون خويش را براي عثمان فدا کنيم؛ خدايا آنقدر از من امروز براي عثمان خون بگير تا از من راضي شوي.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 35، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

امير مؤمنان عليه السلام، طلحه را در كشته شدن عثمان مقصر مى‌دانست:

امير مؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه مى‌فرمايد:

وَاللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَلَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فيهِ، لِيَلْتَبِسَ الأَمْرُ، وَيَقَعَ الشَّكُّ.

سوگند به خدا، آن مرد (طلحه) با كوشش جدّى به بهانه خونخواهى عثمان عجله براى سفر به بصره ننموده است مگر به جهت اين كه خون عثمان را از او مطالبه نكنند؛ زيرا او بود كه در قضيه كشتن عثمان مورد ظنّ بود و در ميان حمله كنندگان براى قتل عثمان حريص‏تر از وى كسى نبود. طلحه با اين دسيسه بازى‏ها [و فرياد وا عثمانا] و حركت سريع به بصره به بهانه مطالبه خون عثمان، مى‏خواهد براى مشتبه ساختن [مردم ناآگاه‏] در باره حادثه‏اى كه خودگرداننده [يا از گردانندگان‏] آن بوده است مغالطه راه بيندازد و مردم را دچار شك و ترديد بسازد.

نهج البلاغه، خطبه 174.

كشته شدن طلحه به انتقام خون عثمان:

ابن أبي شيبه در المصنف، ابن عبد البر در الإستيعاب و ابن حجر در تهذيب التهذيب مى‌نويسند:

حدثنا وَكِيعٌ عن إسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ قال كان مَرْوَانُ مع طَلْحَةَ يوم الْجَمَلِ قال فلما اشْتَبَكَتْ الْحَرْبُ قال مَرْوَانُ َلاَ أَطْلُبُ بِثَأْرِي بَعْدَ الْيَوْمِ قال ثُمَّ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَصَابَ رُكْبَتَهُ فما رَقَأَ الدَّمُ حتى مَاتَ قال وقال طَلْحَةُ دَعَوْهُ فَإِنَّمَا هو سَهْمٌ أَرْسَلَهُ اللَّهُ.

مروان در جنگ صفين با طلحه بود، هنگامى كه جنگ آغاز شد، مروان گفت: از امروز خون خواهى نخواهم كرد، سپس تيرى به طرف طلحه انداخت كه بر زانويش نشست، طلحه گفت: رهايم كنيد اين تيرى است كه خدا انداخته است، خون از زانويش جارى بود تا مرد.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 542، ح 37803، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 769، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 19، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م.

بررسى سند روايت:

وكيع بن الجراح: ثقة حافظ عابد من كبار التاسعة.

تقريب التهذيب، ج 2، ص 284، رقم: 7441.

اسماعيل بن ابوخالد: ثقة ثبت من الرابعة مات سنة ست وأربعين.

تقريب التهذيب، ج 1، ص 93، رقم: 439.

قيس بن ابوحازم: ثقة من الثانية مخضرم ويقال له رؤية.

تقريب التهذيب، ج 2، ص 32، رقم: 5583.

ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:

وإن الذي رماه مروان بن الحكم بسهم فقتله فقال لا أطلب بثأري بعد اليوم وذلك أن طلحة فيما زعموا كان ممن حاصر عثمان واستبد عليه ولا يختلف العلماء الثقات في أن مروان قتل طلحة يومئذ وكان في حزبه.

مروان طلحه را هدف تير قرار داد وكشت، طلحه گفت: پس از امروز آرزوى خونخواهى ندارم؛ چون طلحه از كسانى بود كه خانه عثمان را محاصره كرد وبر وى سخت گرفته بود.

دانشمندان مورد اعتماد در اين كه طلحه به وسيله مروان كه هم‌حزبى بود، كشته شده، اختلافى ندارند.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 766، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ..

ابن حجر در فتح البارى مى‌نويسد:

وقتل طلحة يوم الجمل سنة ست وثلاثين رمي بسهم جاء من طرق كثيرة ان مروان بن الحكم رماه فأصاب ركبته فلم يزل ينزف الدم منها حتى مات.

طلحه در سال 36 كشته شد، قاتل او هم مروان حكم بود كه بر اثر تير او وخون ريزى مرد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 82، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد:

وكيع حدثنا إسماعيل بن أبي خالد عن قيس قال رأيت مروان بن الحكم حين رمى طلحة يومئذ بسهم فوقع في ركبته فما زال ينسح حتى مات رواه جماعة عنه ولفظ عبد الحميد بن صالح عنه هذا أعان على عثمان ولا أطلب بثأري بعد اليوم.

مروان بن حکم را هنگامي که به سوي طلحه تير انداخت ديدم؛ تير به زانوي طلحه خورد و آنقدر خون از آن جاري شد تا مرد. در نقلي چنين آمده است: (مروان گفت:( اين کسي است که بر ضد عثمان مردم را ياري کرده بود؛ (من انتقام عثمان را گرفتم) و پس از امروز ديگر در پى خون عثمان نخواهم بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 35 ـ 36، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

مروان به پسر عثمان: برخي از قاتلان پدرت را مجازات كردم:

ابن أثير جزرى در اسد الغابه مى‌نويسد:

وكان سَبَبُ قَتْلِ طَلْحَةَ أن مروان بن الحكم رماه بسهم في ركبته، فجعلوا إذا أمسكوا فَمَ الجرح انتفخت رجله، وإذا تركه جرى، فقال: دعوه فإنما هو سهم أرسله الله تعالى، فمات منه. وقال مروان: لا أطلب بثأْري بعد اليوم، والتفت إلى أبان بن عثمان، فقال: قد كفيتك بعض قتلة أبيك.

علت كشته شدن طلحه اين بود كه مروان حكم تيرى بر زانويش زد، هنگامى كه زخم را مى‌بستند پايش ورم مى‌كرد واگر رها مى‌كردند خون سرازير مى‌شد، گفت: رهايم كنيد اين تيرى است كه خدا فرستاده است، طلحه بر اثر همان زخم از دنيا رفت. و مى‌گفت: از اين پس اميد خونخواهى ندارم، مروان به ابان بن عثمان گفت: انتقام بعضى از قاتلان پدرت را گرفتم.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 86، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:

رمى مروان طلحة بسهم ثم التفت إلى أبان بن عثمان فقال قد كفيناك بعض قتلة ابيك.

مروان به سوي طلحه تير انداخته و سپس به ابان فرزند عثمان گفت: من تو را از شر بعضي از قاتلين پدرت راحت نمودم.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 768، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 36، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 487، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

سودان،عثمان را به درخواست طلحه كشت:

عن سعيد بن عبد الرحمن بن أبزى عن أبيه قال رأيت اليوم الذي دخل فيه على عثمان فدخلوا من دار عمرو بن حزم خوخة هناك حتى دخلوا الدار فناوشوهم شيئا من مناوشة ودخلوا فوالله ما نسينا أن خرج سودان بن حمران فأسمعه يقول أين طلحة بن عبيد الله قد قتلنا ابن عفان.

سعيد بن عبد الرحمن بن ابزى از پدرش عبد الرحمن نقل كرده است كه گفت: شاهد ورود افراد به خانه عثمان از در كوچكى از خانه عمرو بن حزم بودم، به خدا سوگند فراموش نمى‌كنم كه سودان بن حمران بيرون آمد و گفت: طلحه كجا است؟ (او را با خبر کنيد که) پسر عفان را كشتيم.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 669، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

نقش عائشه در قتل عثمان:

يكى از افرادى كه در تحريك مردم عليه عثمان و كشتن وى نقش اساسى داشت، عائشه بود. پس از آن كه عثمان سهميه عائشه را از بيت المال كم كرد، روزى نبود مگر اين كه عائشه عليه او شعار مى‌داد و بدعت‌هاى او را براى مردم بازگو مى‌كرد. و از آن جايى كه او همسر رسول خدا (ص) بود و مردم به خاطر آن حضرت احترام ويژه‌اى براى همسرانش قائل بودند، سخنان عائشه تأثير بسزائى در تحريك مردم داشت و همين باعث شد كه مردم از اطراف و اكناف كشور اسلامى جمع شوند و عثمان را به قتل برسانند.

فخر رازي، از برجسته‌ترين مفسران اهل سنت در اين باره مى‌نويسد:

الحكاية الثانية أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية وسلطت عليهم الأشرار من أهل بيتك والله لولا الصلوات الخمس لمشى إليك أقوام ذوو بصائر يذبحونك كما يذبح الجمل.

فقال عثمان رضي الله عنه: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ الآية. التحريم: 10/66.

 فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول: ايّها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنّته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا....

عثمان در ارسال بعضى از ما يحتاج عائشه كوتاهى كرد، به همين جهت ناراحت شد وبه عثمان گفت: آنچه نزد تو امانت بود خوردي، امت را تحقير كردي، افراد بد خاندانت را بر آنان مسلط كردي، به خدا سوگند! اگر نمازهاى پنجگانه نبود گروه‌هايى از مردم آگاه بر تو هجوم مى‌آوردند و تو را همانند شتر ذبح مى‌كردند.

عثمان به آيه‌اى از قرآن كه در آن از دو تن از همسران پيامبران يعنى همسر نوح و لوط به بدى ياد شده است استشهاد مى‌كند: خدا براى افرادى كه كفر ورزيده اند، زن نوح وزن لوط را مثل آورده است.

عائشه با تمام توان وقدرتش مردم را عليه عثمان تحريك مى‌كرد و مى‌گفت: اى مردم اين پيراهن رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولى سنت او را از بين بردند، بكشيد نعثل را (اسم مردى از يهوديان مصر كه ريش بلندى داشت وبه حماقت معروف بود)، خدا او را بكشد.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) المحصول في علم الأصول، ج 4، ص 343، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية - الرياض، الطبعة: الأولى، 1400هـ.

عائشه، فرمان قتل عثمان را صادر كرد:

اميرمؤمنان علي عليه السلام در نامه‌اى به عائشه مى‌نويسد:

وأنت يا عائشة فإنّك خرجت من بيتك عاصية للّه ولرسوله تطلبين أمراً كان عنك موضوعا، ثم تزعمين انك تريدين‏الاصلاح بين المسلمين، فخبريني ما للنساء وقود الجيوش والبروز للرجال، والوقوع بين اهل القبلة وسفك‏الدماء المحرمة؟ ثم انك طلبت على زعمك دم عثمان، وما انت وذاك؟ عثمان رجل من بني امية وانت من تيم،ثم بالامس تقولين في ملا من اصحاب رسول اللّه (ص): اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد كفر، ثم تطلبين اليوم‏بدمه؟ فاتقي اللّه وارجعي الى بيتك، واسبلي عليك سترك، والسلام.

و تو اى عائشه با خارج شدن از خانه‌ات نافرمانى خدا و رسول كرده‌اي، در پى كارى هستى كه از تو برداشته شده است، سپس مى‌گوئى قصد اصلاح بين مسلمانان را داري، به من بگو، زنان را با فرماندهى لشكر و خود نمايى در برابر مردان، و ايجاد اختلاف بين اهل قبله و خون ريزى چه كار؟ به گمانت تو در طلب خون عثمان هستى؟ عثمان از بنو اميه است و تو از قبيله تيم، ديروز در جمع ياران رسول خدا (ص) فرياد مى‌زدى بكشيد نعثل را، خدا او را بكشد، او كافر است، وامروز به خونخواهى وى بر خواسته‌اى؟ از خدا بترس و به خانه ات برگرد وپرده خانه ات را بياويز.

سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي، تذكرة الخواص، ص‏69، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م.

ابن قتيبه دينورى مى‌نويسد:

قال وذكروا أن عائشة لما أتاها أنه بويع لعلي وكانت خارجة عن المدينة فقيل لها قتل عثمان وبايع الناس عليا فقالت ما كنت أبالي أن تقع السماء على الأرض قتل والله مظلوما وأنا طالبة بدمه فقال لها عبيد إن أول من طعن عليه وأطمع الناس فيه لأنت ولقد قلت اقتلوا نعثلا فقد كفر فقالت عائشة قد والله قلت وقال الناس وآخر قولي خير من أوله فقال عبيد عذر والله ضعيف يا أم المؤمنين ثم قال:

منك البداء ومنك الغير             ومنك الرياح ومنك المطر

وأنت أمرت بقتل الإمام           وقلت لنا إنه قد فجر

فهبنا أطعناك في قتله            وقاتله عندنا من أمر

قال فلما أتى عائشة خبر أهل الشام أنهم ردوا بيعة علي وأبوا أن يبايعوه أمرت فعمل لها هودج من حديد وجعل فيه موضع عينيها ثم خرجت ومعها الزبير وطلحة وعبد الله بن الزبير ومحمد بن طلحة.

نقل شده است، عائشه بيرون شهر مدينه بود، به وى خبر دادند، عثمان كشته شد و مردم با علي عليه السلام بيعت كرده‌اند، گفت: دور نمى‌بينم كه آسمان بر زمين خراب شود، به خدا عثمان مظلوم كشته شد، من به خون خواهى او قيام خواهم كرد، عبيد در پاسخش گفت: تو نخستين كسى بودى كه بد خواه او بودى و مردم را عليه او تحريك كردي، تو بودى كه گفتي: بكشيد نعثل را، او كافر شده است. عائشه گفت: آري، به خدا گفتم، و مردم نيز گفتند؛ ولى رأى اخير من بهتر از اولى است. عبيد گفت: اين عذر و بهانه‌ات سست و ضعيف است، سپس به اين شعر تمثل جست و گفت:

تو از رأى و نظرت بازگشتي، طوفان بر پا كردى و همه جارا آب فرا گرفت، تو خودت فرمان كشتن خليفه را به دليل كفرش صادر كردى و ما از تو اطاعت كرديم، پس قاتل او كسى است كه فرمان قتل را صادر كرد.

پس از رسيدن خبر تمرد شاميان از بيعت با علي عليه السلام، عائشه دستور داد هودجى از آهن ساخته شود و سوراخ‌هايى در آن قرار دهند تا بيرون را به تواند ببيند، سپس در حالى كه زبير و طلحه و عبد الله بن زبير ومحمد بن طلحه او را همراهى مى‌كردند از شهر مدينه بيرون آمد (فاجعه جنگ جمل).

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 48، باب خلاف عائشة رضي الله عنها على علي [عليه السلام]، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 100، با تفاوت جزئي، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

نقش عائشه در قتل و كشته شدن عثمان آن قدر مشهور و قطعى است تا جايى كه حتى وارد فرهنگ‌ها و لغت نامه‌ها نيز شده است.

ابن اثير جزرى مى‌نويسد:

نعثل ( ه ) في مقتل عثمان لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا كان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها برجل من مصر كان طويل اللحية اسمه نعثل وقيل النعثل الشيخ الأحمق وذكر الضباع ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة.

دشمنان عثمان به او نعثل مى‌گفتند، يعنى درحقيقت او را به شخصى به همين نام كه از مردم مصر و داراى ريش بلندى بود تشبيه مى‌كردند، گفته شده است نعثل به معناى پير مرد احمق است، وعائشه هم كه گفت: بكشيد نعثل را، همين را اراده كرده است. چون اين سخن را زمانى گفت كه عثمان عائشه را ناراحت كرد تا از شدت ناراحتى به مكه رفت.

الجزري، أبو السعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، ص 79، تحقيق طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م.

ابن منظور در لسان العرب مى‌گويد:

نعثل: رجل من أهل مصر كان طويل اللحية، قيل: إنه كان يشبه عثمان، رضي الله عنه هذا قول أبي عبيد، وشاتمو عثمان، رضي الله عنه، يسمونه نعثلا. وفي حديث عثمان: أنه كان يخطب ذات يوم فقام رجل فنال منه، فوذأه ابن سلام فاتذأ، فقال له رجل: لا يمنعنك مكان ابن سلام أن تسب نعثلا فإنه من شيعته،

وكان أعداء عثمان يسمونه نعثلا تشبيها بالرجل المصري المذكور آنفا. وفي حديث عائشة: اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان، وكان هذا منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة، وكان عثمان إذ نيل منه وعيب شبه بهذا الرجل المصري لطول لحيته ولم يكونوا يجدون فيه عيبا غير هذا.

نعثل نام مردى از مصريان است كه ريشى بلند داشت، و گفته شده است شبيه عثمان بود. و با اين اسم در حقيقت او را سرزنش مى‌كردند، روزى مشغول سخنرانى بود كه مردى سخنش را قطع كرد و به او بد گفت، ابن سلام با آن مرد مقابله كرد، شخص ديگرى به آن مرد گفت: ابن سلام از دوستان و پيروان عثمان است و اين باعث نشود كه به عثمان ناسزا نگوئي، دشمنان عثمان، او را به همان مرد مصرى تشبيه كرده و مى‌گفتند: نعثل.

و در سخنى از عائشه نقل شده است كه گفت: بكشيد نعثل را، خدا نعثل را بكشد، و اين زمانى بود كه عثمان عائشه را ناراحت كرده بود كه به مكه هجرت كرد. و هر كس از عثمان ناراحت بود و مى‌خواست او را سرزنش كند، به جهت ريش بلندش به او نعثل مى‌گفت؛ چون عيب ديگرى در او نمى‌ديدند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 11، ص 670، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى.

نمونه‌هايي از تحريكات عائشه:

يكى از موارد تحريكات عائشه عليه عثمان موضع گيرى در دفاع از عمار است.

 بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:

وبلغ عائشة ما صنع بعمار فغضبت وأخرجت شعراً من شعر رسول الله صلى الله عليه وسلم وثوباً من ثيابه ونعلاً من نعاله ثم قالت: ما أسرع ما تركتم سنة نبيكم وهذا شعره وثوبه ونعله ولم يبل بعد، فغضب عثمان غضباً شديداً حتى ما درى ما يقول، فالتج المسجد وقال الناس سبحان الله سبحان الله.

خبر اذيت و آزار عمار به عائشه رسيد، ناراحت شد، موئى از موهاى پيامبر و لباسى از لباس‌ها و نعلينى از نعلين‌هاى آن حضرت را بيرون آورد و گفت: چه زود سنت پيامبرتان را رها كرديد، اين موى رسول خدا (ص) و اين پيراهن او و اين هم نعلين او است كه كهنه نشده است. عثمان از اين حركت عائشه سخت نا راحت شد و نمى‌دانست چه بگويد، مسجد شلوغ شد، و مردم مى‌گفتند: سبحان الله، سبحان الله.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 275.

در قضيه شرابخوارى وليد بن عقبه، هنگامى كه عثمان از زدن حدّ بر او خوددارى كرد، عائشه فرياد برآورد كه عثمان حدود الهى را ترك و شاهدان قضيه را تهديد كرده است.

قال أبو إسحاق: وأخبرني مسروق أنه حين صلى لم يرم حتى قاء، فخرج في أمره إلى عثمان أربعة نفر: أبو زينب وجندب بن زهير وأبو حبيبة الغفاري والصعب بن جثامة، فأخبروا عثمان خبره، فقال عبد الرحمن بن عوف: ما له أجُنَّ قالوا: لا، ولكنه سكر، قال: فأوعدهم عثمان وتهددهم وقال لجندب: أنت رأيت أخي يشرب الخمر؟ قال: معاذ الله، ولكني أشهد أني رأيته سكران يقلسها من جوفه وأني أخذت خاتمه من يده وهو سكران لا يعقل؛ قال أبو إسحاق: فأتى الشهود عائشة فأخبروها بما جرى بينهم وبين عثمان وأن عثمان زبرهم، فنادت عائشة: إن عثمان أبطل الحدود وتوعد الشهود.

از مسروق نقل است كه گفت: (وليد بن عقبه) در بين نماز استفراغ كرد، چهار نفر به نامهاي: ابوزينب، جندب بن زهره، ابوحبيبه غفارى و صعب بن جثامه، نزد عثمان رفتند تا گزارش دهند، عبد الرحمن عوف گفت: ديوانه شده است؟ گفتند: نه؛ بلكه مست است، مسروق مى‌گويد: عثمان آن چهار نفر را تهديد كرد، و به جندب گفت: تو ديدى برادرم شراب به نوشد؟ گفت: به خدا پناه مى‌برم، من او را مست ديدم كه چيزى را از دهانش بيرون مى‌ريزد، انگشترش را از دستش بيرون آوردم نفهميد؛ چون مست ولايعقل بود.

ابو اسحاق مى‌گويد: شاهدان نزد عائشه رفته و از آنچه بين آنان وعثمان اتفاق افتاده بود و از نهى و منع آنان از گزارش چنين خبري، وى را با خبر كردند، ناگهان عائشه فرياد زد: عثمان حدود را باطل، و شاهدان جرم را تهديد كرده است.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 2، ص 267.

ابو الفداء در تاريخش مى‌نويسد:

وكانت عائشة تنكر على عثمان مع من ينكر عليه، وكانت تخرج قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم وشعره وتقول: هذا قميصه وشعره لم يبل، وقد بلي دينه.

عائشه با مخالفان عثمان همراهى مى‌كرد، پيراهن رسول خدا (ص) و موى آن حضرت را بيرون مى‌آورد و مى‌گفت: اين پيراهن رسول خدا (ص) واين هم موى او است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولى دينش كهنه و فراموش شده است.

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 118.

ابن أبي‌الحديد معتزلى مفسر و شارح نهج البلاغه مى‌نويسد:

قال كل من صنف في السير والأخبار: إن عائشة كانت من أشد الناس على عثمان؛ حتى أنها أخرجت ثوباً من ثياب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فنصبته في منزلها، وكانت تقول للداخلين إليها: هذا ثواب رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل، وعثمان قد أبلى سنته.

هر كس كه در تاريخ و سيره كتابى نوشته است اين مطلب را نيز نقل كرده است كه: عائشه از سر سخت‌ترين دشمنان عثمان بود، تا آنجا كه حتى پيراهنى از لباسهاى رسول خدا (ص) را بيرون آورد و در خانه‌اش آويزان كرد و هر كس وارد مى‌شد مى‌گفت: اين لباس رسول خدا (ص) است كه هنوز كهنه نشده است ولى عثمان سنت او را به فراموشى سپرده است.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 131، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

 سر انجام كار عائشه در جنگ جمل:

خارج شدن عائشه از خانه اش وحضور در جنگ عليه كسى كه مانند ديگر خلفاى پيشين (بنا به عقيده اهل سنت) با راى وبيعت مردم بر مسند خلافت نشسته بود از حوادث فراموش نشدنى تاريخ اسلام است، كه حتى نويسندگانى كه با عنايت خاص حوادث را جهت دار نوشته ويا تغيير داده‌اند نتوانسته‌اند از نقل آن بگذرند.

ابن عبد ربّه اندلسى در عقد الفريد مى‌نويسد:

دخل المغيرة بن شعبة على عائشة فقالت يا أبا عبد الله لو رأيتني يوم الجمل قد نفذت النصال هودجي حتى وصل بعضها إلى جلدي قال لها المغيرة وددت والله أن بعضها كان قتلك قالت يرحمك الله ولم تقول هذا قال لعلها تكون كفارة في سعيك على عثمان.

مغيره بن شعبه نزد عائشه رفت، گفت: اى مغيره! چه مى‌شد اگر روز جمل مرا مى‌ديدى كه چگونه تيرها ونيزه ها بر هودجم افكنده مى‌شد، بعضى به بدنم نيز مى‌رسيد. مغيره در پاسخش گفت: به خدا سوگند دوست داشتم كه با همان تير ها به قتل مى‌رسيدي. عائشه گفت: خدا تو را رحمت كند، چرا اين گونه سخن مى‌گوئى؟ گفت: شايد كفاره تلاشت در كشته شدن عثمان مى‌شد.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 277، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

12. پيشگوئي از ارتداد اصحاب:

از جمله احاديثى كه بناى عدالت همه صحابه را سست وفرو مى‌ريزد وبهشتى بودن آنان را زير سؤال مى‌برد حديث معروف حوض است كه در منابع معتبر روائى اهل سنت نقل شده است.

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْح، حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ، حَدَّثَنِي هِلاَلٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَار، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم قَالَ " بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. فَقُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ.

قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ. قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ. قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ ".

پس از تو ( صحابه ) مرتد شدند و به عقب بر گشتند. پيغمبر فرمود: من نمى‏بينم كه از آنان كسى رهايى يابد مگر تعداد اندك و انگشت شمار.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح 2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ... و ج 7، ص 209، ح 6587، كتاب الرقاق، ب 53، باب فِي الْحَوْضِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

ابن كثير دمشقى سلفى در البداية والنهاية به نقل از عائشه مى‌نويسد:

لما قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم ارتدت العرب قاطبة واشرأبت النفاق.

پيامبر كه از دنيا رفت همه اعراب مرتد شدند و نفاق همه جا را فرا گرفت.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 6، ص 336، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

طبق اين دو روايت، جز عده‌اى انگشت شمار از صحابه، بقيه مرتد شدند؛ چه آن‌ها كه جزء السابقون الأولون بوده‌اند و چه آن‌ها كه بعد‌ا اسلام آوردند.

13. تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون):

در اين آيه كريمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسيم كرده است: 1. پيشى گيرندگان مهاجر؛ 2. پيشى گيرندگانى از انصار؛ 3. افرادى كه از كارهاى نيك آن‌ها پيروى كنند.

اما از آن جايى كه خليفه دوم قائل به برترى قبيله قريش بر تمام قبائل بود و از طرفى پذيرفتن اين كه قرآن كريم از قبيله ديگرى تمجيد كرده باشد، براى او بسيار سخت بود،‌ تصميم گرفت در آن تصرف كند.

طبق آن چه كه دانشمندان اهل سنت نوشته‌اند، جناب خليفه با حذف «واو» از جمله «والذين اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن براى «المهاجرين»، آيه را اين گونه تلاوت مى‌كرده‌ است:

والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان.

حذف «واو» توسط خليفه چند نتيجه داشت:

الف: آيه شامل دو دسته از مسلمانان مى‌شود: 1. پيشى گيرندگان مهاجر؛‌2. انصارى كه از مهاجرين پيروى مى‌كنند!، و قسم سومى وجود ندارد

ب: انصار اصالتاً فضيلتى ندارند و اگر فضيلتى هم باشد به خاطر پيروى آن‌ها از مهاجرين است.

ج: رضايت از مهاجرين بدون قيد و شرط (لا بشرط) است؛‌ ولى رضايت از انصار به شرط پيروى از اعمال نيك مهاجرين است (بشرط شيء) و تابعين (بقيه مسلمانان) هيچ بهره‌اى از اين آيه نمى‌برند (بشرط لا ).

در حقيقت با اين تحريف كوچك، مى‌خواست به انصار بفهماند كه بر شما واجب است كه از مهاجرين پيروى كنيد!.

در اين صورت معناى آيه اين مى‌شود كه خداوند از مهاجرين و افرادى كه از مهاجرين پيروى مى‌كنند، راضى است و آنان را به بهشت برين خواهد برد.

قاسم بن سلام در فضائل القرآن مى‌نويسد:

حدثنا حجاج، عن هارون، قال: أخبرني حبيب بن الشهيد، وعمرو بن عامر الأنصاري، أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ: وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارُ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَرَفَعَ الأَنْصَارَ وَلَمْ يُلْحِقِ الْوَاوَ في الَّذِينَ، فَقَالَ لَهُ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ: وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَقَالَ عُمَرُ: الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَقَالَ زَيْدٌ: أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ، فَقَالَ عُمَرُ: ائْتُونِي بِأُبَي بنِ كَعْبٍ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِكَ؟ فَقَالَ أُبِيٌّ: وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ: نَعَمْ إِذَنْ، فَنَعَمْ إِذَنْ، نُتَابِعُ أُبَيَّاً.

عمر آيه را به گونه‌اى تلاوت كرد كه بين (الانصار) و (الذين) از حرف واو استفاده نكرد و آن را حذف كرد، زيد بن ثابت گفت: الذين را با واو بايد خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زيد عقب نشينى كرد و گفت: گويا خليفه بهتر مى‌داند، عمر دستور داد تا ابى بن كعب را حاضر كنند، هنگامى كه آمد از وى پرسيد پاسخ داد: (والذين اتبعوهم) يعنى واو عطف دارد، عمر قبول كرد و گفت: از ابى پيروى مى‌كنيم و اين جمله را دو بار تكرار كرد.

البغدادي، أبو عُبيد القاسم بن سلاّم (متوفاي224هـ)، فضائل القرآن، ج 2، ص 66؛

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 11، ص 8، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ؛

السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 8؛

السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 268، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993.

بررسي سند روايت:

القاسم بن سلام از راويان بخارى و مسلم:

الإمام المشهور ثقة فاضل مصنف.

پيشواى مشهور، مورد اعتماد، دانشمند و صاحب آثار است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 19 رقم: 5479.

حجاج بن محمد الأعور: از راويان بخاري، ابوداوود و ترمذي:

الحافظ... وقال أبو داود: بلغني أن ابن معين كتب عنه نحوا من خمسين ألف حديث.

ابن معين از وى پنجاه هزار حديث نوشته است.

الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 1، ص 313، رقم: 942.

هارون بن موسى الأزدي: از راويان بخاري، مسلم و...

صدوق علامة نبيل.

راستگو، داراى دانش فراوان است.

الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 2، ص 332، رقم: 5923.

حبيب بن الشهيد الأزدي: از راويان بخاري، مسلم و...

ثقة ثبت من الخامسة

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 185، رقم: 1100.

عمرو بن عامر الأنصارى الكوفي: از راويان بخاري، مسلم و....

ثقة من الخامسة.

مورد اعتماد واز طبقه پنجم راويان است.

تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 738، رقم: 5073.

ممكن است كسى بگويد كه عمرو بن عامر، فقط از أنس بن مالك روايت نقل كرده است و از عمر نمى‌تواند نقل كند. پاسخ اين است كه همين شخص در زمان خلافت ابوبكر نيز بوده است.

ابن حجر عسقلانى در باره او مى‌نويسد:

عمرو بن عامر الأنصاري ذكر وثيمة أنه ممن شهد اليمامة في خلافة أبي بكر وأنشد له مرثية في ثابت بن قيس بن شماس الأنصاري.

عمرو بن عامر در دوران خلافت ابوبكر شاهد حادثه وجنگ يمامه بود ومرثيه‌اى هم در باره ثابت بن قيس انصارى سروده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4 ص 541، رقم: 5902، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ – 1992م.

متقى هندى پس از نقل روايتى در همين زمينه مى‌گويد:

قال الحافظ ابن حجر في الأطراف صورته مرسل قلت له طريق آخر عن محمد بن كعب القرظي مثله أخرجه ابن جرير وأبو الشيخ وآخر عن عمرو بن عامر الأنصاري نحوه أخرجه أبو عبيد في فضائله وسنيد وابن جرير وابن المنذر وابن مردويه هكذا صححه ك.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 2، ص 605، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

فخر رازى در تفسير كبير مى‌نويسد:

المسألة الثالثة: روي أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان يقرأ ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالانْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( فكان يعطف قوله: ) الأنصار ( على قوله: ) رَّحِيمٌ وَالسَّابِقُونَ ( وكان يحذف الواو من قوله: ) وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( ويجعله وصفاً للأنصار...

والتفاوت أن على قراءة عمر، يكون التعظيم الحاصل من قوله: ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ ( مختصاً بالمهاجرين ولا يشاركهم الأنصار فيها فوجب مزيد التعظيم للمهاجرين. والله أعلم.

روايت شده است: عمر بن خطاب هنگامى كه آيه (السابقون الاولون) را قرائت مى‌كرد، واو (واللذين) را حذف مى‌كرد و آن را وصف (الانصار) قرار مى‌داد، و اين حذف بدون جهت نبود؛ زيرا تمجيد خداوند در اين آيه مختص به مهاجران نخستين مى‌شد و براى انصار فضيلتى نمى‌ماند؛ بلكه امتياز آنان در تبعيت از مهاجران بود و بس.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 8، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

حفص بن عمر الدورى (متوفاي246 هـ) نيز قرائت عمر وتصحيح ابى را با اندك تفاوتى به نقل از حسن بصرى آورده ومى‌نويسد:

حدثني أبو عمارة عن أبي الفضل الأنصاري عن سليمان عن الحسن قال اختلف في هذه الآية عمر بن الخطاب وأبي بن كعب فقال عمر ( والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان ) وقال أبي والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان فلما رآه عمر فقال إني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقرأها هكذا وقد الهاك بيع الخبط بالمدينة.

الدوري، أبو عمر حفص بن عمر (متوفاي246هـ)، جزء فيه قراءات النبي صلى الله عليه وسلم، تحقيق: حكمت بشير ياسين، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، 1408هـ - 1988م.

همچنين آلوسي، مفسر مشهور اهل سنت مى‌نويسد:

وأخرج أبو عبيدة. وابن جرير. وابن المنذر. وغيرهم عن عمرو بن عامر الأنصاري أن عمر رضي الله تعالى عنه كان يقرأ بأسقاط الواو من * ( والذين اتبعوهم ) * فيكون الموصول صفة الأنصار جنى قال له زيد: إنه بالواو فقال ائتوني بأبي بن كعب فأتاه فسأله عن ذلك فقال: هي بالواو فتابعه.

الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 11، ص 8، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

و ثعلبى در تفسيرش مى‌نويسد:

وروي أن عمر بن الخطاب ( ح ) قرأ: السابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان برفع الواو وحذف الواو من الذين، قال له أُبيّ بن كعب: إنما هو والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان وإنه قد كرّرها مراراً ثلاثة، فقال له: إني والله لقد قرأتها على رسول الله صلى الله عليه وسلم والذين اتبعوهم بإحسان، وإنك يومئذ شيخ تسكن ببقيع الغرقد، قال: حفظتم ونسينا وتفرغتم وشغلنا وشهدتم وغبنا ثم قال عمر لأُبيّ: أفيهم الأنصار؟ قال: نعم ولم يستأ من الخطاب ومن ثمّ قال عمر: قد كنت أظن إنّا رفعنا رفعة لا يبلغها أحد بعدنا فقال أبي: بلى، تصديق ذلك أول سورة الجمعة وأواسط سورة الحشر وآخر سورة الأنفال. قوله: ) وآخرين منهم لما يلحقوا بهم ( إلى آخره وقوله تعالى: ) والذين جاءوا من بعدهم ( إلى آخر الآية، وقوله: ) والذين آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم.

عمر آيه را خواند ولى واو را از الذين حذف كرد، ابى بن كعب به عمر گفت: اين جمله با واو درست است و چند مرتبه آن را تكرار كرد، سپس گفت: به خدا سوگند اين چنين آن را بر رسول خدا (ص) خواندم و تو در آن زمان پير مردى بودى كه در بقيع ساكن بودي، عمر گفت: شما قرآن را حفظ كرديد و ما فراموش كرديم، شما فارغ البال بوديد و ما گرفتار، شما حاضر بوديد و ما غائب، سپس به ابى گفت: آيا در اين فضيلت انصار هم شركت دارند؟ ابى گفت: آري، به همين جهت عمر گفت: من فكر مى‌كردم كه هيچ كس به رتبه و درجه ما نمى‌رسد، ابى گفت: مشاركت انصار در فضائل و درجه‌ها را در اول سوره جمعه (وآخرين منهم لما يلحقوا بهم)، و اواسط سوره حشر (والذين جاءوا من بعدهم)، و آخر سوره انفال (والذين آمنوا من بعد وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم) مى‌توانى ببيني.

الثعلبي النيسابوري، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427 هـ)، الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )، ج 5، ص 8، : تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.

از همه اين‌ها مهمتر و البته بسيار تأسف آور اين كه جناب خليفه قسم ياد مى‌كند كه خداوند آيه را همان طور نازل كرده است كه او مى‌خواند وآن حذف كلمه (والانصار) از آيه بود، نه آن گونه كه الآن در قرآن ثبت شده است.

 ابن شبه نميرى در تاريخ المدينة مى‌نويسد:

حدثنا معاذ بن شبة بن عبيدة قال حدثني أبي عن أبيه عن الحسن قرأ عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( فقال أُبي ) والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان ( التوبة 100 فقال عمر رضي الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرين والذين اتبعوهم بإحسان ( وقال عمر رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا فقال أُبي رضي الله عنه أشهد أن الله أنزلها هكذا ولم يؤامر فيه الخطاب ولا ابنه.

عمر آيه ( والسابقون الاولون) را با حذف (والانصار) قرائت كرد، ابى آيه را صحيح و كامل خواند، عمر دو باره مانند صورت اول قرائت كرد و گفت: شهادت مى‌دهم كه خدا آيه را آن گونه كه خواندم نازل كرده است، ابى گفت: من شهادت مى‌دهم كه آن گونه كه من خواندم نازل شده است .

النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 375، ح 1170، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

اگر واقعاً همان طور كه جناب خليفه سوگند خورده، خداوند «الذين» را بدون واو وكلمه (الانصار) نازل كرده، چرا فورى و بدون هيچ مقاومتى تسليم مى‌شود و سخن أبى را مى‌پذيرد؟ چرا شاهدان ديگرى براى اثبات سخن أبي، درخواست نمى‌كند؟

و اگر اصل آيه آن طور بوده كه أبى گفته و جناب خليفه در اجتهادش اشتباه كرده است، چرا تلاش مى‌كند كه با سوگند خوردن قرآن را تحريف نمايد؟

بلى خداوند تبارك و تعالى وعده داده است كه خود كتابش را حفظ نمايد؛ از همين رو است كه تمام اين تلاش‌ها ناكام مانده و دست بد خواهان قرآن براى هميشه از دست درازى به آن كوتاه مى‌شود.

 



گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط س.ع.م