بعض از احادیث دال بر خلافت بلافصل امیرالمومنین بعد رسول اکرم
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

 

 حدیث اول  :


ابن هشام مینویسد  :
انه صلی الله علیه و اله اتی بنی عامر بن صعصعه فدعاهم الی الله عزوجل و عرض علیهم نفسه  فقال له رجل منهم یقال  له  بیحره  بن فراس : ... والله لو انی اخذت هذا الفتی من قریش لاکلت به العرب . ثم قال  ارایت  ان نحن بایعنا علی امرک  ثم اظهرک الله  علی من خالفک  ایکون لنا الامر بعدک ؟قال صلی الله علیه و اله الامر الی الله  یضعه حیث یشاء قال فقال له : افنهدف نحورنا للعرب دونک فاذا  اظهرک الله  کان الامر لغیرنا  . لا حاجه لنا بامرک فابوا علیه .
پیامبر صلی اله علیه واله  در اوایل بعثت  به سراغ  قبیله ی بنی عامر بن صعصعه رفت  و ان ها را  به خدای عزوجل خواند و خودش را به انها معرفی کرد  . مردی مردی از میان ان قبیله  که به او  بحیره  بن فراس گفته میشد گفت : به خدا سوگند  اگر من این جوان  را از قریش بگیرم  قطعا با او بر عرب مسطل خواهم شد  . انگاه به پیامبر عرض کرد  : اگر ما با تو  در امر رسالت  بیعت کردیم  سپس خدا  تو را بر مخالفانت  پیروز ساخت  ایا بعد از تو  ما از این امر نصیبی داریم و جانشینی خودت را  به ما واگذار میگنی ؟ پیامبر صلی الله علیه واله  فرمود : اختیار این امر به دست خداوند است  و ان را هر کجا  بخواهد قرار میدهد . ان مرد عرض کرد  ایا ما به خاطر تو  در مقابل عرب خود را فدا  کنیم  و از بین برویم  و انگاه که خدا  تو را پیروز کرد  جانشینی تو برای غیر ما باشد ؟ ما  به رسالت  تو نیازی نداریم  و از قبول رسالت  پیامبر صلی الله علیه واله  خود داری کردند . السیره النبویه  ابن هشام  ج 2 ص 272

بر اساس این خبر پیامبر اکرم  صلی الله علیه واله  از ابتدای بعثت  همواره  تاکید میکرد  که گزینش امام و انتخاب  جانشین  از اختیار ایشان خارج است  . اصرار پیامبر صلی الله علیه واله  وسلم  بر این موضوع  در حساس ترین شرایط که از همه  سو  حتی از سوی اطرافیان و خویشاوندان خویش اماج حملات و ازار و اذیتها بودند  از این حقیقت حکایت دارد که خداوند از ابتدا  نصب امام را  بر عهده ی خود گرفته  و ان را  حتی از پیامبر صلی الله علیه واله  نفی کرده است  پس بر مسلمانان  لازم است  که به تبعیت  از پیغمبر خود  در مقابل امر الهی تسلیم شوند و در مقابل گزینش خدا بر خود  حقی قائل نگردند

 

روایت دوم :


زيد بن ارقم قال  : لما رجع  رسول الله  صلي الله عليه واله  من حجه الوداع  و نزل بغدير خم امر بدوحات فقممن فقال كاني قد دعيت  فاجبت  اني قد تركت  فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما  فانهما لن يتفرقا حتي يردا  علي الحوض ثم قال  ان الله  عز و جل مولاي و انا مولي كل مومن  ثم اخذ بيد علي رضي الله عنه فقال من كنت مولاه فهذا  وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه  و ذكر الحديث بطوله . 
المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 109 / مسند احمد ج 3 ص 26 / السنن الكبري للنسائي ج5 ص 45 رقم 8148 / سيره  ابن كثير  ج 4 ص 416 / مسند احمد ج 5 ص 181 و 189 / فضائل الصحابه  لاحمد بن حنبل  ج 3 ص 60 رقم  1032/ المصنف اب ابي شيبه ج 7 ص 418 ( الخليفتين )  / فضائل الصحابه  لاحمد بن حنبل  ج 1 ص 572 رقم  968 / مسند احمد  ج 4 ص 371 / المستدرك علي الصحيحين  ج 3 ص 148 / المعجم الكبير ج 5 ص 166 / البدايه النهايه  ج 5 ص228  و ج  7  ص 386 / الطبقات الكبري ج 2 ص 194 / مسند ابي يعلي ج 2 ص 297  رقم  48  / جواهر العقدين  ص 231 و 232 و 233 /  مسند ابي الجعد  ص 397 رقم  2711 و رقم  2805 /  خصائص اميرالمومنين ص 93 / مسند احمد ج 3 ص 14 / مجمع الزوائد  ج 9 ص 164 / الصواعق المحرقه  ص 150 و  228 الدر المنثور ج 2 ص 60  و كتب ديگر ...


ترجمه حديث : زيد بن ارقم  گفت : چون رسول الله  از حجه الوداع  برگشت  به غدير خم نازل شد  امر كرد سايه بانهايي به پا  داشتند  پس گفت گويا  من دعوت شدم  پس اجابت نمودم همانا  من در شما  دو چيز سنگين  ( نفيس ) را وا گذاشتم . كه يكي از ان دو  از ديگري بزرگتر است كتاب خدا و عترت خودم  پس بنگريد  چگونه  پس از من  با این  دو رفتار مي كنيد  پس همانا  اين دو از هم جدا نمي شوند تا بر من  در حوض وارد شوند بعد گفت  همانا خداومند عز وجل مولاي من  است و من مولاي هر مومني هستم بعد دست علي را گرفت   پس گفت  هر كسي من مولاي او هستم  پس اين ولي و سرپرست  اوست .  بارالها دوست بدار كسي كه او را دوست دارد و دشمن  بدار كسي كه او را  دشمن  دارد . 


هر چند  بیان  تمام نکاتی که در کلام  رسول الله است ،  میسر نیست  ولی به چند نکته  اشاره می شود : 

1‌)  وصف عترت  به همان صفتی که  وصف قران  است  مبین این است که عترت  در کلام رسول خدا  همطراز و  شریک قران  و وحی است . همسنگ بودن  عترت  با قران  در کلام پیغمبر خاتم که میزان  حقیقت است ،  ممکن  نیست مگر اینکه ان عترت  در " تبیانا لکل شی" { سوره نحل ایه  89 : بیان کننده ای برای همه چیز } شریک علم و در "لا یاتیه الباطل من بین یدیه  و لا من خلفه"  { سوره فصلت ایه 42 نیاید قران رار باطل از پیش رویش و نه از پشت سرش } شریک عصمت قران  باشد

) جمله فانهما لن یفترقا   دلالت  بر تلازم  و عدم تفکیک  قران  و عترت  دارد که هر یک  از دیگری جدایی پذیر نیست زیرا  قران کتابی است  که برای همه افراد بشر با ظرفیتها و قابلیتهای مختلف نازل شده است . چنین کتابی که برای همه افراد  بشر و پاسخگویی تمام نیازهای انسانیت در دنیا و برزخ و اخرت است ، معلمی لازم دارد که همه انها را بداند زیرا  طب بدون طبیب و علم بدون  معلم  و قانون ان هم قانون خدا برای تنظیم  معاش و معاد بدون مفسری متناسب با ان  ناقص است و با" اکملت لکم  دینکم " سازگار نیست و نقض غرض از نزول این کتاب لازم  امده  و با نزلنا  علیک  الکتاب تبیانا لکل شی جمع نمیشود و تشریع دین ناقص از حکیم علی الاطلاق قبیح بوده و نقض غرض محال است  و به این جهت فرمود لن یتفرقا .


 3) هدایت انسان  از جهت خصوصیت خلقت  او موجب سعدت ابدی و ضلالتش موجب شقاوت ابدی است چرا که انسان  عصاره موجودات جهان است  و مخلوقی است برای بقا نه فنا  و چنین هدایتی ممکن نیست  جز به تعلیم  و تربیت  وحی الهی که نور مقدس از ظلمات  است و بنابر قانون تناسب و سنخیت   معلم هم  باید  معصوم از خطا و هوی باشد  و چون با تمسک  به این هدایت  و هادی معصوم   بشر از ضلالتهای فکری و اخلاقی و عملی بیمه میشود  .این است معنای لن تضلوا ان  ان  اتبعتموهما .

 4 ) رسول خدا صلی الله علیه واله  با گرفتن دست علی علیه السلام  و معرفی او  خواست  که  مصداق را هم معیین کند  تا جای شبهه برای احدی نباشد  و بیان فرماید که این همان  ثقلی است که  از قران جدا شدنی نیست  و عصمت او  ضامن هدایت امت است  و همنان  که پیغمبر مولای جمیع مومنین است   همان مولویت برای علی علیه السلام نیز ثابت است  . انما ولیکم الله و رسوله  و الذین  امنوا الذین  یقیمون الصلاه  و یوتون الزکاه و هم راکعون .

 

حدیث سوم :

عن ابی ذر رضی الله عنه قال  قال رسول الله  صلی الله علیه واله  من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی  فقد  عصی الله  و من اطاع علیا  فقد اطاعنی و من عصی علیا  فقد عصانی . (( مستدرک علی الصحیحین  ج 3 / کتاب معرفه الصحابه  ص 121  ))
ترجمه :: هر کسی مرا اطاعت کند پس خدا را اطاعت کرده  و هر کسی از من سرپیچی کند پس هر اینه از فرامین  خدا سرپیچی  کرده  و هر کسی علی را اطاعت کند  پس هر اینه مرا اطاعت کرده  و هر کسی علی را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است  . 

در این حدیث که صحت ان مورد تصدیق بزرگان  عامه است به حکم  بیان رسول الله ( که خداوند در قران  عصمت گفتارش را بیان کرده  و دلیل عقلی هم بر ان قائم شده ) اطاعت و عصیان علی علیه السلام  ، اطاعت و عصیان  پیغمبر صلی الله علیه واله است و اطاعت و عصیان  پیغمبر اطاعت و عصیان  خدا شمرده شده است . 
و چنین چیزی ممکن نیست  مگر اینکه اراده  علی اراده خدا و خشم او مظهر خشم خدا باشد و هر کسی که در دایره  اطاعت خدا و پیغمبر است  باید سر بر خط فرمان  علی علیه السلام بگذارد  وگرنه خدا و رسول  را عصیان کرده است  و عاقبت سرپیچی از فرمان خدا و رسول و امیرالمومنین در این ایه  بیان  شده است :: وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا {سوره جن ایه 23 }(هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند)

 

و هر کسی از علی امیرالمومنین اطاعت کند  از خدا و رسول خدا اطاعت کرده  که عاقبت امر او به اینجا ختم میشود : وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ  { سوره نساء ایه 13 } (و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند وى را به باغهايى درآورد كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آن جاودانه‏اند و اين همان كاميابى بزرگ است)

حدیث چهارم :

ان رسول الله  خرج الی تبوک  و استخلف علیا  فقال  اتخلفنی فی  الصبیان و النساء  قال الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون  من موسی الا انه لا نبی بعدی.

(( صحیح بخاری باب غزوه تبوک  ج 5 ص 129  //  صحیح مسلم  ج 7 ص 120 . 121 // الجامع الصحیح سنن الترمذی  ج 5 ص 302 //  سنن ابن ماجه ج 1 ص 45 // خصائص نسائی ص 48 و 121  // المستدرک علی الصحیحین  ج 3 ص 108 //  مسند احمد  ج1 ص170 و 173 وج 3 ص 338 و ج 6 ص 396// کفایه الطالب  ص283 // الاستیعاب قسم الثالث ص 1097و 1098 // اسنی المطالب ص 53 // شرح السنه بغوی ج 14 ص 113  // شواهد التنزیل حاکم حسکانی  ج 1 ص 195  ))
ترجمه : رسول خدا به غزوه تبوک رفت  و علی را جانشین  خود قرار داد  . علی گفت  ایا مرا  بین بچه ها  و زنها  به جای خود  میگذاری ؟ فرمود :  ایا راضی نمیشوی که منزلت  تو نسبت به من  منزلت هارون  به موسی باشد  بجز اینکه  پیغمبری بعد از من نیست .

در  این روایت  تصریح شده است  که هر مقامی که هارون نسبت به موسی داشت  علی هم همان مقام را نسبت به پیامبر اکرم دارد و استثنای مقام نبوت  هم همین مطلب را  ثابت میکند . 
در قران مجید  منزلت هارون  نسبت به موسی اینچنین بیان شده


وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي  هَارُونَ أَخِي  اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي  وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ( سوره  طه  ایات 29 و 30 و 31 و 32 ) ( و موسی از خدا درخواست کرد که :) قرار بده برای من وزیری از کسان خودم . هارون برادر مرا  وزیر من کن  محکم کن به وسیله ی او پشت مرا و شریک کن او را در کار من . 

وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿سوره اعراف 142 ﴾

و موسى  به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن

ان منزلت در شش امر خلاصه شده است  :

 

1)  وزارت : وزیر کسی است که بار سنگین  مسولیتی که امیر دارد  بر دوش میکشد  و متصدی انجام ان میشود  و این مقام  نه تنها  در حدیث منزلت  بلکه  در روایات دیگری هم در کتب حدیدیث و تفسیر عامه   برای امیرالمومنین وارد  شده است .

  مثل التفسیر الکبیر فخر رازی  ج 12  ص 26  // طبقات ابن سعد  ج 3 ص 23  .


2) اخوت و برادری : چون برادری هارون با موسی نسبی بود  ، این منزلت را رسول خدا برای علی علیه السلام  به عقد اخوت  محقق کرد  و روایت عامه و خاصه در این موضوع بسیار است  . حدیث برادری  حضرت علی  با رسول الله  صلی الله علیهما  و الهما  را در این کتب میتوان مشاهده کرد .


(( المستدرک علی الصحیحین  ج 3 ص 14 // سنن الترمذی  ج 5 ص 300 رقم  3804 // اسد الغابه  ج 4 ص 29 // البدایه و النهایه  ج 7  ص 371 // مجمع الزوائد ج 9 ص 112 // فتح الباری ج 7 ص 211 // تحفه الاحوذی ج 10 ص 152 // تاریخ بعداد ج 12 ص 263 // نظم درر السمطین  ص 95 // کنزالعمال ج 13 ص 140 // تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 18 و  53 و 61 // انساب الاشراف ص 145 // ینابیع الموده ج 2 ص 292 و .. ))


بر حسب مدارک  عامه  و خاصه حضرت رسول الله  بین اصحاب بر حسب منزلت ایشان  اخوت و برادری برقرار نمود   انچنان که بین ابوبکر و عمر و بین عثمان و عبدالرحمن و بین ابوعبیده و سعد بن معاذ و ... اخوت قرار داد و حضرت علی علیه السلام را  برای اخوت با خود  برگزید . بنابراین  چگونه او در مرتبه  ی اشرف فرندان ادم  نباشد و حال انکه  حضرت رسول به اخوت با او در دنیا و اخرت تصریح کرده است . 
این اخوت و برادری روشن می سازد  که  درجه کمال  روحی و علمی و عملی و اخلاقی  حضرت علی علیه السلام و افضل اهل عالم یعنی حضرت رسول خاتم   مساوی  و برابر است .


3 ) شدت ازر 
احادیث دیگری وارد شده است که حضرت رسول صلی الله علیه واله از خدواند متعال درخواست نمود که پشت او را به را  به حضرت علی علیه السلام محکم گرداند و خداوند تابرک و تعلی دعای حضرت را استجابت فرمود

 (( الدر المنثور ذیل تفسیر این ایه ج 4 ص 295 // التفسیر الکبیر ج 12 ص 26 // شواهد التنزیل ج 1 ص 230 و 282 // المعیار و الموازنه  ص 71 و  322 // نظم درر السمطین ص 87 // ینابیع الموده ج 1 ص 258 // و ج2 ص 153 و ... ))


شکی نیست که وظایف سنگین  رسالت خاتمیت از بزرگترین مسولیتهایی است که خداوند متعال تکلیف کرده است لذا بعد از اینکه حضرت رسول  متحمل این مسولیت سنگین از طرف خداوند متعال شد از پروردگار خود درخواست  نمود که پشت و بازوی و قدرت و قوت او را به علی محکم گداند و خداوند درخواست حضرت را  پذریفت انچنان که درخواست موسی را  پذیرفت . 
این دعا از حضرت رسول و اجابت از خدا دلیل بر این است  که انجام امر رسالت  جز با دست و زبان  علی بن ابی طالب علیهما السلام  که قاهر به قدرت  الهی و ناطق به حکمت خداوند است  ، امکان نداشت . 
ایا معقول است  بعد از رسول الله صلی الله علیه و اله ظهیر و پشتیبانی باشد  غیر ازان کسی که  ظهیر و پشتیبان رسول خدا بوده است ؟؟  


4 )اصلاح امر 
 موسی به برادر خود هارون گفت  جانشین من در قومم باش و امر انها را اصلاح کن . همانطور که هارون مصلح  قوم موسی و جانشین  موسی در اصلاح امت او  بود  همچنین  این مقام  و منزلت  در امت  رسول  برای علی است  و اصلاح  کردن به قول مطلق شان کسی است که خود متصف به صلاح مطلق و کامل باشد .


5 ) شرکت در امر 
همچنان که هارون  شریک کار موسی بود این مقام  به مقتضای این حدیث به جز در مقام نبوت  برای علی علیه السلام ثابت شد .
از جمله کارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه واله  تعلیم کتابی است  که در ان بیان همه چیز شده است .و کسی میتواند تعلیم دهنده ی چنین کتابی یعنی قران باشد که عالم به جمیع علوم باشد  چون وقتی قران بیان کننده ی همه چیز است پس به حکم عقل معلم ان کتاب نیز باید عالم به جمیع علوم باشد .
و از جمله کارهای حضرت رسول  صلی الله علیه واله  بیان امور مورد اختلاف مردم و حکم بین انان است  . بنابراین ثابت میشود  که چون چنین شخصی باید  بر اساس  حق حکم کند باید متصل به وحی باشد  پس حضرت امیرالمومنین همانند رسول الله متصل به وحی بود تا بیان حقائق کند . 
و از جمله کارهای  حضرت خاتم  این است  که او به مومنین از خود  انان سزاوار تر است  پس علی شریک  در امر کسی است که ولی امر در نظام تکوین و تشریع است پس بالتبع او نیز ولی امر میشود  همانند رسول الله  صلی الله علیه واله .


6 ) خلافت 

همچنان که هارون  خلیفه موسی بود  به مقتضای این حدیث خلافت  بلافصل ان حضرت ثابت  میشود . خلیفه و جانشین وجود تنزیلی و نازل منزله ی کسی است که به جای او می نشیند و خلاء وجودی ان کس را به هنگام غیبت و نبودش توسط خلیفه پر میشود . جانشین حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله  با جانشین هر یک از انبیاء دیگر بلکه با  خود انبیا دیگر قابل قیاس نیست  چون او جانشین   کسی است که تمام انبیا از ادم تا عیسی بن مریم  همه زیر لوا و پرچم او هستند و چگونه میتوان سایه عرش را  با سایه مادون عرش قیاس نمود . 

حدیث پنجم :

حدیث غدیر  ( قست اول : برسی سند )


حدیثی که عامه و خاصه ان را نقل کردند و ما به انچه حاکم نیشابوری در مستدرک  و ذهبی در تلخیص از بریده اسلمی نقل کرده اکتفا می کنیم که گفت : 
با علی به غزوه ای به یمن رفتم و از او ناخوشایندی دیدم . بر رسول خدا  وارد شدم  علی را یاد کردم و خورده بر او گرفتم دیدم رخسار رسول متغیر شد پس گفت یا بریده  ایا من سزاورا  تر نیستم به مومنین از خودشان ؟ گفتم بلی یا رسول الله  فرمود: هر کسی که من مولای اویم پس علی مولای اوست . (( المستدرک علی الصحیحین ج 2 ص 110  ذیل المستدرک  ج 3 ص 109 )) 
این مطلب همان جمله معروف او  در غدیر خم است که  در اینجا به بریده هم فرموده است . بزرگان محدثین و مورخین و مفسرین  واقعه غدیر خم را  به  تناسب ارتباط این واقعه با موضوع  فن خود ذکر کرده اند


(( فضائل الصحابه ص 14 // مسند احمد ج 1 ص 84  118 119  152  331 و ج 4 ص 281  368  370  372 و ج 5 ص 347  366  370  419  // سنن ابن ماجه ج 1 ص 45 // المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 116  و در التلخیص هم هست  و ص 134 در التلخیص هم هست  و ص 371 و 533 در التلخیص هم هست // مجمع الزوائد ج 7 ص 17 و ج 9 ص 103 و ص 120 و  164 // فتح الباری ج 7 ص 61 // المصنف لعبد الرزاق ج 11 ص 225 // المعیار و الموازنه  ص 72 و ص 310 و ص 322  // المصنف ابن ابی شیبه  ج 7 495 //  الاحاد و المثانی ج 4 ص 325 // کتاب السنه ص 552 و 590 السن الکبری للنسائی ج 5 ص 45 و  108  و  130 // خصائص امیرالمومنین ص 50 و 64 و 94 // مسند ابی یعلی ج 1 ص 429 و ج  11 ص 307 // صحیح ابن حبان  ج 15 ص 376 // المعجم الصغیر ج 1 ص 65 و 71 // المعجم الاوسط ج 1 ص 112 و ج 2 ص 24  و 275 و 324 و 369و ج 6 ص 218 و ج 7 ص 70 و ج 8 ص 213 // المعجم الکبیر  ج 3 ص 179 و  80 و ج 4  ص 17 و  173 و ج 5 ص 166 .  170  و  171  194 و  203 و 204 و 212 و ج12 ص 78 و  ج 19 ص 291 // مسند الشامیین  ج 3 ص 223 // شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 3 ص 208  و ج4 ص 74 و  ج 6 ص 168 و ج 8 ص 21 و موراد اخری  من هذا الکتاب .// نظم درر السمطین  ج 2 ص 93 و 109 و 112 و موارد الظمان  ص 543 // الجامع الصغیر ج 2 ص 643 // کنز العمال ج 1 ص 187 و ج5ص 290 و ج11 ص 332 و 603 و 608 و ج 13 ص 105 و 131// شواهد التنزیل ج 1 ص 200 و 251 و 352 و 381 و 391 // تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 15 // الدر المنثور ج 2 ص 259 و 293 و ج 5 ص 182 // تاریخ بغداد ج 7 ص 389 // و ج 8 ص 284 و ج 12 ص 340 و ج 14 ص 239 // اسد الغابه ج 1 ص 367 و 369  ج 2 ص 233 و ج 3 ص 92 و 274 و 307 و 321 و ج 4 ص 28 و ج 5 ص 6 و 205 و 208 و 176و 283 // ذیل تاریخ بغداد ج 3 ص 10 و ...))

بلکه بزرگان اهل لغت نیز در کتب لغت ان را اورده اند .ابن درید  در جمهره اللغه میگوید : غدیر معروف و هو الموضع الذی قام  فیه  رسول الله  خطیبا  یفضل امیرالمومنین علی بن ابی طالب . ((جمهره اللغه جزه اول ص 108 .))
در تاج العروس ذیل کلمه  ولی میگوید الذی یلی علیک  امرک و منه  الحدیث من کنت مولاه فعلی مولاه 
ابن اثیر در نهایه  ذیل کلمه  ولی میگوید   و قول عمر لعی اصبحت  مولی کل مومن ای ولی کل مومن 
حدیث غدیر به طرق صحیح  نزد عامه و خاصه  روایت شده اسنت اگر چه کثرت عدد طرق حدیث به حدی است  که محتاج به صحت سند نیست . 

حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی در ینابیع الموده  میگوید : "" و در مناقب محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ  خبر غدیر خم را از هفتاد  و پنج  طریق روایت کرده است و کتابی در این موضوع  به نام  الولایه  نوشته است  همچینین  خبر غدیر خم را  ابوالعباس  احمد بن  محمد بن سعید  بن عقده روایت  کرده است  و کتابی در این موضوع  به نام المولاه نوشته است  و طریق خبر را  از  صد وپنج  طریق ذکر کرده است "" و بعد میگوید "" حکایت کرد  علامه  علی بن موسی  و علی بن محمد  ابی المعالی الجوینی ملقب به امام الحرمین  استاد  ابی حامد  غزالی در حالی که تعجب میکرد  و میگفت  مجلدی در دست صحافی در بغداد دیدم  که در ان  روایات  غدیر خم بود  و بر ان نوشته بود  جلد بیست و هشتم   از طریق قول پیغمبر "" من کنت مولاه فعلی مولاه  "" و در پی ان خواهد امد  جلد بیست و نهم . (( ینابیع الموده  ج 1 ص 113 )) 

ابن حجر در تهذیب التهذیب  در ترجمه علی علیه السلام  بعد از نقل حدیث غدیر از ابن  عبدالبر  و ابوهریره و جابر و براء بن عازب و زید بن ارقم  میگوید : جمع کرد  ابن جریر طبری در کتاب تالیف شده  در این حدیث اضعاف کسانی که ذکر شد و ابوالعباس بن عقده  اعتنا کرده  به جمع  طرق این حدیث و ان را از حدیث هفتاد صحابی یا بیشتر اخراج کرده است . (( تهذیب التهذیب  ج 7 ص 297 ))

 

حدیث غدیر  ( قست دوم : برسی دلالت  )

 
دلالت این حدیث بر ولایت و خلافت  امیرالمومنین  روشن است زیرا لفظ مولی اگر چه در معانی متعددی استعمال شده است ولی با وجود قرائنی معین  می شود که مراد از ان در این حدیث ولایت امر است که بعضی از ان قرائن ذکر می شود :

1) قبل از این بیان  رسول خدا صلی الله علیه واله  خبر از رحلت خود داد و به کتاب خدا و عترت  سفارش کرد که این دو از هم جدا نمی شوند و بعد از این بیان  معرفی علی به این عنوان  که هر کس من مولای او هستم  علی مولای اوست  مبین  این است که  مقصود شناساندن کسی است  که امت  بعد از آن حضرت  با تمسک  به او   و قران  مصونیت  از ضلالت پیدا کند .

2) آن جمعیت  عظیم  از حج  برگشته  را در هوای سوزان  نگاه  داشتن  و منبر از جهاز شتر ترتیب دادن  برای ان  که اعلان کند  که علی دوست  و یاور اهل ایمان است مناسب مقام خاتمیت  نیست  و این خصوصیات  نشان  میدهد  که مقصود  پیامبر اعلان امر مهمی است  و ان جز ولایت  امر از معانی مولا و ولی نیست

3) واحدی در اسباب النزول از ابی سعید خدری نقل کرده است  که ایه  يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ  (مائده ایه 67 ﴾ در شان علی بن ابی طالب  نازل شده است (( اسباب النزول ص 135 // شواهد التنزیل ج 1 ص 149 ص 154 و 155 و 157 و 402 و ج 2 ص 391 و 451 // الدر المنثور ج 2 ص 298 // فتح الغدیر  ج 2 ص 60 // المعیار و الموازنه ص 214 // تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 237 // ینابیع الموده ج 1 ص 359 و ج 2  ص 248 و 285 و ج 3 ص 279  و ... )) 
از این  ایه  کریمه  استفاده میشود  که انچه  رسول خدا  در شان  نزول ایه  مامور به تبلیغ ان  شده  دارای دو جهت است  ::
اول : ان که  به مرتبه ای از اهمیت است که خداوند متعال  میفرماید  اگر نکنی تبلیغ رسالت  نکرده ای 
دوم :  ان که در این تبلیغ خدا نگه دار توست  و این جمله  که روشن  مینماید  که اظهار انچه  که پیامبر به تبلیغ ان مامور شده است  کید منافقینی را در پی دارد که از اهل کتاب  ظهور ان  حضرت  و توسعه حکومتش را شنیده  بودند و به طمع رسیدن  به این مقام  به ان  حضرت  گرویده بودند و چنین امری از معانی مولا جز ولایت امر امت نخواهد بود
4) خطیب بغداد از ابی هریره  رویات  کرده  که گفت :  کسی که روز هیجدهم  ذی الحجه  را روزه  بگیرد  برای او   روزه شصت ماه  نوشته می شود  و ان  روز غدیر خم است  چون  نبی دست  علی بن  ابی طالب  را گرفت گفت  ایا من  ولی مومنین  هستم ؟ گفتند  بلی یا رسول الله گفت هر کسی من مولای او هستم پس علی مولای اوست  پس عمر بن خطاب  گفت بخ بخ  یا بن ابی طالب  صبح کردی مولای من و مولای هر مسلمانی پس خدا نازل کرد  الیوم اکملت لکم دینکم  (( تاریخ بغداد ج 8 ص 284 // شواهد التنزیل ج 1 ص 200 و ج 2 ص 391  // تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 223 و 234 // البدایه و النهایه  ج 7 ص 386 // المعیار و الموازنه  ص 212 // ینابیع الموده  ج 249 )) انچه که اکمال  دین و اتمام  نعمت  خدا به اوست  و دین  اسلام  با او  پسندیده خدا میشود  تعیین معلم  و مجری احکام خداست

5) شبلنجی در نور الابصار  میگوید  امام ابواسحاق ثعلبی در تفسیر خود نقل کرده است  که از ابوسفیان  بن عیینه  سوال شد  از قول خدای تعالی :  سال سائل بعذاب واقع  ( سوره معارج  ایه 1 ) که این ایه در شان چه کسی نازل شد ؟ گفت که از مساله ای سوال کردی که کسی قبل از تو از من سوال نکرده بود  پدرم جعفر بن محمد از پدرانش مرا حدیث کرد که چون رسول خدا در غدیر خم به مردم ندا داد و اجتماع کردند  دست علی را گرفت  و گفت من کنت مولاه  فعلی مولاه  پس در شهر ها  شایع شد  و به حارث بن نعمان فهری رسید نزد رسول خدا امد گفت یا محمد  به ما امر کردی که شهادت دهیم  به وحدانیت خدا و رسالت خودت از تو پذیرفتیم  امر کردی نماز بخوانیم  قبول کردیم  امر کردی به زکات پذیرفتیم  امر کردی رمضان را روزه بگیریم  پذیرفتیم  بعد به ان راضی نشدی تا گرفتی دست پسر عمویت را که بر ما فضیلت بدهی و گفتی  من کنت مولاه فعلی مولاه  ایا این از تو است یا از خدای عزوجل ؟ پیغمبر صلی الله علیه واله فرمود  و الذی لا اله الا هو  همانا از خداوند متعال است  . حارث بن نعمان  رو به مرکبش رفت  که سوار شود  گفت بارلها  اگر انچه محمد میگوید حق است  بر ما سنگی از اسمان یا  عذابی دردناک  بفرست . هنوز به مرکبش نرسیده بود  که خداوند سنگی بر او زد  و بر سرش فرود امد و از طرف دیگر بیرون امد  و او را کشت   پس خداوند عزوجل  ایات 1 و 2 و 3 سوره معارج را  نازل کرد. ((نورالابصار ص 87 نظم درر السمطین  ص 93 الجامع لاحکام القران  ج 18 ص 279 ینابیع الموده ج2 ص 370 و ...))تردیدی نیست  که مردم  از فضایلی که رسول خدا  برای علی بیان کرده بود خبر داشتند  انچه که برای افرادی مانند  حارث بن نعمان تازگی داشت و در شهر ها منتشر شده بود  و برای انها فضیلتی باور نکردنی بود  همان مولویت و ولایت بر امت بود  که برای چنین افرادی قابل تحمل نبود   نه معنای دیگری از معانی مولا و ولی .

6) احمد بن جنبل در مسند  و فخر رازی در تفسیر و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و غیر ایشان  روایت  کردند  که به نقل مسند احمد  اکتفا میشود : از براء بن  عازب نقل میکند که گفت : با رسول الله در سفری بودیم  و به غدیر خم رسیدیم پس به نماز جماعت ندا داده شد  و برای رسول خدا زیر درخت را جارو کردند  پس نماز ظهر را خواند   دست علی را گرفت  و گفت  ایا نمیدانید  که من اولی به مومنین هستم  از خودشان ؟ گفتند بلی  گفت  ایا نمیدانید  که من اولی به هر مومنی هستم از خودش ؟ گفتند بلی پس دست علی را گرفت و گفت  من کنت مولاه فعلی مولاه  اللهم وال من والاه و عاد من عاده .  عمر بعد از ان علی را ملاقات  کرد و به او گفت هنیئا لک  یا ابی طالب اصبحت و امسیت  مولی کل مومن و مومنه ( مبارک باشد  ای پسر ابی طالب که مولای هر مومنی و مومنه ای شدی  . این تهنیت  از شخصی مانند عمر برای امر مشترکی بین ان حضرت  و دیگران  از معانی مولای نیست  بلکه بی تردید  برای امر اختصاصی است  و ان جز منصب زعامت  و ولایت  امر امت  نخواهد بود .  (( مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 281 // التفسیر الکبیر ج 12 ص 49 // تاریخ بغداد ج 8 ص 284 // نظم درر السمطین  ص 109 // ذخائر العقبی ص 67 // تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 220  // البدایه و النهایه  ج 7 ص 386 //ینابیع الموده ج 1 ص 98 و 101 و ج2 ص 158و  285 // و... ))

7)  جمعی از بزرگان  عامه  مانند ابن حجر عسقلانی در الاصابه  و ابن اثیر در اسد الغابه  و غیر ایشان  روایتی را نقل کردند که به نقل ابن اثیر اکتفا میشود .ابواسحاق گفت : و حدیث کردند  مرا کسانی که  شماره انها را  نمیتوان کرد که علی در رحبه طلب کرد  هر کس که قول رسول خدا را  شنیده  که فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه  پس جماعتی برخواستند و شهادت دادند  که انها از رسول خدا ان را شنیدند و قومی کتمان کردند و انها که کتمان کردند از دنیا نرفتند تا کور شدند و افتی به انها رسید  یزید بن ودیعه  و عبدالرحمن بن مدلج  از انمها میباشد  . بدیهی است احتجاج ان حضرت به این حدیث به طلب شهادت حاضران  برای اثبات خلافت  مدلولحدیث را در ولایت امر و زعامت امت  معین میکند .(( الاصابه  فی تمییز الصحابه  ج 4 ص 300  القسم الاول  عبدالرحمن بن مدلج  // اسدالغابه  ج 3 ص 321  // مسند احمد  ج 1 ص 119  // مجمع الزوائد ج 9 ص 105 و 107 // السنن الکبری للنسائی ج 5 ص 131 //  مسند ابی یعلی ج 1 ص 428 // البدایه والنهایه  ج 5 ص 229 // السیره النبویه  لابن کثیر  ج 4 ص 418 // خصائص امیرالمومنین  ص 96 و 100 و 132 // المعج الاوسط ج 7 ص 70 // المعجم الکبیر  ج 5 ص 171 // شرح نهج البلاغه  ج 19 ص 217 // تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 205 و ...))
8) بیان ان حضرت قبل از بیان ولایت علی علیه السلام  این است که  "" خدا مولای من است و من مولای هر مومنی هستم  و مولویت خدا نسبت به ان حضرت این است که  هیچ کسی جز خدا بر او ولایت ندارد  و همچنان که خدا  وی و سرپرست اوست او ولی هر مومنی است و همان ولایت که ان حضرت  بر اهل ایمان دارد  علی علیه السلام  هم دارد  و این بیان  روشن  میکند  که این ولایت   ولایت امر است  . 
9) ان حضرت قبل از معروفی علی علیه السلام  از انان التزام و اقرار به این جمله گرفت   : الست اولی بگم  گفتند بلی و این همان  اولویتی است  که خداوند  متعال  در قران  فرموده  "" النبی اولی بالمومنین من انفسهم "" و پس از ان فمود  هر کسی من مولای اویم  علی مولای اوست  و با مقدم  داشتند  جمله الست  اولی بکم  هر گونه شبهه  ای را در معنی ولی رفع فرمود  و همان اولویتی که خودش نسبت  به مومنی داشت  برای علی اثبات کرد  .

حدیث  ششم

 
قول رسول خدا صلی الله علیه واله که به حضرت امیرالمومنین فرمود :

انت منی و انا منک  یعنی تو از من هستی و من از تو هستم .

(( صحیح بخاری ج 3ص 168 کتاب الصلح باب یکتب هذا ... و ج 4 ص 207 بابا مناقب علی بن ابی طالب و ج 5 ص 85 باب عمره القضا // مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 98 و 115 و ج 5 ص 204 و صحیح ابن حبان  ج 11 ص 229و 230 //السنن الکبری للبیهقی ج 8 ص 499 // السنن الکبری لنسائی ج 5 ص 127 و 148 و 168 و 169 // المصنف لعبد الرزاق ج 11 ص 227// مصنف ابن ابی شیبه  ج 7 ص 499 // مجمع الزوائد  ج 9 ص 275 // خصائص امیرالمومنین ص 88 و 89  و 122 و 151 // کنزل العمال ج 5 ص579 و ج 11 ص 599 و 639 و 755 و ج 13 ص 60 و ج 15 ص 215 // تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 475و ج 4 ص 218// معانی القران  ج 5 ص 40 // شواهد التنزیل ج 2 ص 143 // الجامع لاحکام القران  ج 13 ص 60و ج 15  ص 215//تاریخ بغداد ج 4 ص 364 // تاریخ مدینه دمشق ج 19 ص 362 و ج 42 ص 53 و ج 63 ص 179 // تهذیب الکمال ج 5 ص 54 // البدایه و النهایه ج 4 ص 267 // و ... ))


این حدیث را بخاری و غیر او  از اکابر ائمه حدیث عامه  ذکر کرده اند .  شکی نیست  که کمال عالم هستی  به عقل و علم و بندگی و اطاعت  اختیاری خداوند متعال  است و امتیاز خلقت انسان  همین  عقل و اطاعت به اختیار اوست  و هدف از خلقت او نیز همین است  . بنابراین کمال انسان رسیدن  او است به مرتبه ی اتصال به علم غیب  و نورانی شدن  به نور وحی که این مرتبه ی نبوت است  و کمال  مرتبه نبوت  به سفارش از طرف خالق به سوی خلق برای نورانی کردن  عقول انان به نور حکمت الهیه استت مه این مرتبه رسالت است  و کمال مرتبه رسالت  وصول به  مرتبه عزم  بر عهد  معهود  و میثاق ماخوذ است  و این مرتبه  اولوالعزم  برای بعضی از پیغمبران  مبعوث به شریعت است . 
و کمال این مرتبه رسیدن به مرتبه خامتیت است  که مرتبه بعثت به شریعت  ابدی است  که نهایت حد کمال  انسانیت است   و صاحب  این مرتبه  ختم ما سبق و فاتح مااستقبل و اسم اعظم و مثل اعلی حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله است  و علی عیل هالسلام  به مرتبه ای واصل شد که انکس که خدا  در شان او فرمود  و ما ینطق عن الهوی فرمود:علی منی ( علی از من است )یعنی او  مشتق است  از یکدانه گوهر عالم امکان  که نفس قدسیه  و علت غائیه خلقت  عالم و خلیفه قرار دادن  ادم است .  
و حضرت به این جمله اکتفا نکرد و پس از ان فرمود  و انا منه تا بفهماند که  هدف  از وجود و بعثت خاتم و انچه قوام  امنیت  او به ان است  یعنی هدایت دین قویم و صراط مستقیم   حدوثا و بقائا متحقق نمیشود  الا به علی و اولاد معصومین او . ایا چگونه  ممکن است  فصل در خلافت از پیغمبر بین ان کس که او  از پیغمبر و پیغمبر از اوست ؟؟!!

7.حدیثی است که اهل حدیث و رجال از عامه به صحت آن  اعتراف کرده اند  و خلاصه ان اینست که جمعی نزد ابن عباس امدند در حالی که به امیرالمومنین علیه السلام ناروا  میگفتند .


ابن عباس گفت ناروا برای کسی میگویند که برای او  ده فضیلت است  که برای احدی نیست .

1) در جنگ خیبر که دیگران رفتند و عاجزانه برگشتند  رسول خدا  فرمود کسی را میفرستم که هرگز خدا او را  خوار  و ذلیل نکرد او  دوست دارد خدا و رسول را و خدا  و رسول دوست د ار او هستند. همگی گردن کشیدند  که چنین کسی کیست ؟ پس فرمود علی کجاست ؟ ان حضرت با چشم رمد دیده امد  بعد از شفای چشم به دست  رسول خدا  ان حضرت رایت را سه مرتبه  به اهتزار دراورد  و به دست  علی علی علیه السلام داد.

2)رسول خدا ابوبکر را  با سوره برائت به سوی  مشرکین  فرستاد  پس علی را  پشت سر او فرستاد و سوره  را از او گرفت و فرمود سوره  را نمیبرد مگر مردی که او از من  است و من از اویم.

3)رسول خدا فرمود  کدامیک  از شما  با من  در دنیا  و اخرت   مولات میکنید ؟ کسی نپذیرفت به علی فرمود تو ولی من هستی در دنیا و اخرت.

4)علی اول کسی بود که بعد از خدیجه ایمان اورد .

5) رسول خدا جامه خود را  بر چهار نفر انداخت بر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و فرمود انمما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا

6)علی ان کسی بود  که جان خود  را فدای جان رسول الله کرد و جامه او  را  پوشید و شب بر جای او خوابید و تا  صبح مشرکین به گمان  پیغمبر او را  سنگباران کردند.

7) در غزوه تبوک علی را  در میدنه به جای خود گذاشت چون از فراغ رسول خدا در ان سفر گریه کرد  فرمود  ایا راضی نمیشوی که منزلت تو نسبت به من همان منزلت هارون باشد نسبت به موسی مگر انکه که بعد از من پیغمبری نیست همانا سزاوار نیست که من بروم مگر این که تو خلیفه من باشی

 

8)رسول خدا به علی فررمود: تو بعد از من ولی هر مومن و مومنه هستی .

9)رسول خدا فرمود : من کنت مولاه فعلی مولاه

10)رسول خدا تمام درهایی که به مسجد ان حضرت باز میشد  بست بجز در خانه علی را.

با وجود نص پیغمبر که رایت فتح را با وجود همه اصحاب به دست علی علیه السلام دادو تنها او را  حبیب و محبوب خدا ورسول خوتاند و پیام خدا را از دیگران گرفت و به او داد که باید  مبلغ کلام خداعلی باشد به علت این که او از من و من از اویم و تصریح ان حضرت که سزاورا  نیست من بروم و تو خلیفه من نبتاشی و بیان ولایت مطلقه و کلیه ان حضرت به انتا ولی کل مومن بعدی و مومنه  و من کنت موبلاه فعلی مولاه در این سنت صحیحه ایا  برای اهل نظر و انصاف مجال شک و ریبی در خلافتب بلا فصل ان حضرت باقی میماند؟!

سند این روایت : مستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 132 / مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 33 / السنن الکبری ج 5 ص 112 / المعجم الکبیر ج 12 ص 77 / فضائل الصحابه لاحمد بن حنبل ج 2 ص 682 رقم 1168 و کتب دیگر از عامه .
 

 

  

 


 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط س.ع.م