از اشتباهات محض عمر
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

1. بفرمایید شراب
 

از محرمات شرعي به نص قرآن کريم شرب خمر است، و يکي از علل تحريم آن عادت عرب قبل از اسلام به نوشيدن آن  است و چون  اين عادت  اندکي پس از  آمدن اسلام  هنوز رواج داشت  تحريم آن  طي مراحلي  از طرف خداوند آغاز شد و لي با وجود تحريم آن وابلاغ آن توسط رسول اکرم(ص) افرادي با حالت مستي به نماز مي ايستادند و خداوند با فرستادن فرمان ديگر آنان را از اين عمل زشت نهي فرمود، پس از آن گروهي نوشيدن خمر را ترک کردند، و ازکساني که به اين عمل خبيث مبتلا بود شخص عمر بن خطاب است  که در حالت مستي با استخوان  شتر  فرق سر عبد الرحمان  عوف را شکافت  سپس نشست و بر کشته ها ي بدر گريه مي کرد خبر به رسول خدا (ص) رسيد، حضرت خشمگين شد و در حاليکه عبايش روي زمين کشيده مي شد نزد عمر آمد و با وسيله اي که در دست مبارکش بود بر سر عمر کوبيد، عمر فرياد زد از خشم خدا و رسول به خدا پناه مي برم، پس از اين قضيه بود که اين آيه نازل شد: همانا شيطان بوسيله شراب و قمار مي خواهد بين شما دشمني ايجاد کند. عمر پا شنيدن آيه گفت: قبول کرديم حکم خدا را.

عمر کافر.زندیق.حضرت عمر.عمر رضی الله.کفر عمر.عمر.عمری

عمر کافر.زندیق.حضرت عمر.عمر رضی الله.کفر عمر.عمر.عمری.خمر.شرب خمر

2. خلیفه ای که تیمم نمیداند
 

 مشهور است كه عمر فتوا داده است : وقتى آب موجود نبود، نماز واجب ، ساقط است !! تا اينكه دسترسى به آب پيدا كنيد؟!! (1)

بخارى و مسلم در صحيح خود (در باب تيمم ) آورده اند که مردي در خلافت عمر به نزد او آمد و گفت: من جنب شده ام و آبي نبود که غسل کنم چه کار بايد انجام دهم ؟ عمر گفت: هرگاه آب نيافتي نماز نخوان !!! 

عمار ياسر حاضر بود گفت: اي عمر! يادت نيست که در فلان سفر من وتو به حسب اتفاق احتياج به غسل پيدا کرده بوديم. تو به علت نبود آب نماز نخواندي و من چون گمان کردم که تيمم به جاي غسل است و همه بدن را به خاک بايد رسانيد در خاک غلطيدم و نماز خواندم. وقتي خدمت حضرت رسول صلي الله عليه و آله رسيديم تبسم نمودند و فرمودند: يا عمار! در تيمم همين قدر بس است که دستها را بر زمين زنند و به هر دو کف دست پيشاني را و بعد از آن با کف دست چپ پشت دست راست و با کف دست راست پشت دست چپ را مسح نمايند. 

وقتي عمار اين حکايت را نقل کرد. عمر گفت: اي عمار! از خدا بترس! 

عمار گفت: اگر امر ميکني نقل اين حديث نکنم. عمر گفت: واگذاشتيم تو را به آنچه ميخواهي. (2)

اين درحاليستکه که در قرآن آمده: فان لم تجدوا مائا فتيمموا صعيدا طيبا. و رسول خدا صلي الله عليه و اله بسيار گفته بودند که اگر آب نباشد تيمم کنيد. 

اسناد:

(1) : عمدة القارى للعينى ج 2 / 172، فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193.

(2) صحيح مسلم ك الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبى داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقى ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83.

3. با لشکر اسامه نرفت

 

 حبيب خدا حضرت مصطفي در آخرين روزهاي عمر شريف خويش و در بستر بيماري که به رحلت آن حضرت منتهي گرديد، مکررا به تجهيز هرچه سريعتر لشکر اسامه سفارش مي نموده و مي فرمودند: "لشکر اسامه را تجهيز کنيد! خدا لعنت کند کسي که از آن تخلف ورزد!"
 

("جهزوا جيش أسامة، لعن الله من تخلف عنه"(1)، "انفذوا بعث أسامة ، لعن الله من تخلف عن بعث أسامة ، وکرر الرسول ذلک .."(2))

 

ولي با وجود تمام اين سفارشات پيامبر اکرم ص و لعن متخلفين از لشگر اسامه، عمر و ابابکر از رفتن همراه با اسامه سر باز زدند و در مدينه ماندند. در واقع ايشان با تخلف از فرمان پيامبر اکرم صلي الله عليه واله مورد لعن و نفرين ايشان قرار گرفتند. تخلف آن دو نفر از لشگر اسامه مطلبي است که بسياري از علماي اهل سنت در کتب خود آورده اند. 

 

اسناد:

(1) الملل والنحل للشهرستاني 1/23

(2) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 6/52


 

4. نهی عمری

 

در يكى از شبها كه در كوچه هاى مدينه گشت مى زد، صداى آواز مردى را از درون خانه اش شنيد، ناگهان از ديوار بالا رفت ! و پايين آمد! و به نزد او رفت . عمر ديد زنى و ظرفى از شراب نزد اوست . گفت : اى دشمن خدا! پنداشتى كه خداوند تو را با اين معصيت مى پوشاند؟

 وقتی صاحب خانه او را دید گفت: ای خلیفه وقت! اگر ما یک گناه کردیم- تو شش گناه کردی و اگر از ما یک مخالفت امر خدا صادر شده از تو چندین مخالفت صادر شده.

اگر قبول نداری بشنو تا بگویم:

اولا: تجسس کرده ای و خداوند فرموده: "و لا تجسسوا"  یعنی تجسس عیوب مردم نکنید که خداوند عیب پوش است.

ثانیا: خداوند فرموده : "و لیس البر ان تاتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و اتوا البیوت من ابوابها"  یعنی: خوب نیست از پشت بام خانه ها داخل خانه مردم شدن و نیکی آن است که از خدا بپرهیزید و از در خانه مردم در آیید. تو از در نیامدی. از دیوار آمدی و از نیکی و تقوا که خدا فرموده چیزی به جا نیاوردی.

ثالثا: خداوند فرموده: "ان بعض الظن اثم"  تو گمان بد در حق مردم و در حق ما می بری

رابعا: خداوند فرموده: " ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا" و تو تحقیق نکرده بر سر ما آمدی.

خامسا: آنکه خداوند به بندگان فرموده بی رخصت و اجازه به خانه کسی داخل نشوید:

"لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها"  اگر این خانه توست بگو. و اگر ادعای دوستی میکنی انیس و دوست از بام خانه در نمی آید. و خداوند فرموده هرگاه داخل خانه کسی شوید بر اهل ان خانه سلام کنید که در سلام سلامتی است و ترکش در عرف قبیح است. در هیچ مذهبی نیست که تسلیم و تواضعی نباشدو تو سلام نکردی.

سادساً: آنکه امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد. پس از رعایت آن مراتب دستور به کشتن او میدهند. ولی تو قبل از آنکه مراتب را رعایت کنی برای کشتن من آمدی.  دیگر آنکه تو جانشین رسول خدایی-تو را تمکین در کار است. شب گردی چیز دیگریست و جانشین رسول خدا دیگر. یعنی وظیفه تو شب گردی نیست.

وقتی عمر این مسائل را شنید خجالت کشیدو از آن شخص عذر خواست.  (1)

روایات زیادی همچون روایت فوق ذکر شده اند که همگی بیان کنند اصرار و سعی زیاد عمر در تجسس خانه های مردم دارد. در حالیکه در قران و روایات تاکید بسیار زیادی شده است که: "تجسس نکنید".



(مكارم الاخلاق نوشته خرائطی حديث 3696 - شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3ص 96، احياء العلوم غزالي ص 137 - الغدير للاميني ج 6 / 121، الرياض النضرة ج 2 / 46 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 1 / 61 وج 3 / 96 ط 1، الدر المنثور ج 6 / 93، الفتوحات الاسلامية ج 2 / 477. )

 

5. اعتراض عمر ولدالزنا به پیغمبر صلی الله علیه و آله

 

«رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم مالى را تقسيم كرد. عمر مى‏گويد من گفتم: يا رسول اللّه غير اينان بر اينان سزاوارترند...»(1).

كدام مسلمان ديندارى به خود اجازه مى‏دهد به كارى كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله انجام داد اعتراض كند؟ آيا كسى مى‏تواند ادعا كند كه من در مسأله‏اى از مسائل از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آگاه ترم؟


 

اعتراض عمر به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله -كه منحصر به همين مورد هم نيست- نشان از ضعف ايمان او دارد نه آنچه كه جاعلان حديث، مسأله خواب كذائى را ساختند؛ واصولا ايمان واقعى آن است كه در مقابل خدا و رسولش كاملا مطيع بوده و هرگز حتى در دل هم احساس نارضايتى نكنند تا چه رسد به زبان اعتراض كرده و حتى در مواردى آن حضرت را بيازارند.

پي نوشت:

(1) الف - صحيح مسلم، ج 1، ص 571، كتاب صلاة المسافرين و قصرها، باب 54، ح 297.

 

6.  تهدید عمر

 

احمد بن یحیی البغدادی ، معروف به بلاذری ، در کتاب " الانساب الاشراف " ج 1 ص 586 یا ج2 ص 770 ( چاپ دارالفکر ) می گوید :


" المدائنی عن مسلمه بن محارب عن سلیمان التیمی و عن ابن عون : ان ابابکر ارسل الی علی علیه السلام یرید البیعه فلم یبایع .فجاء عمر و معه فتیله . فتلقته فاطمه ( سلام الله علیها ) علی الباب .فقالت فاطمه : باین الخطاب ! اتراک محرقا علی بابی ؟ فقال : نعم . و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک . "


ابابکر ، علی بن ابیطالب را برای بیعت طلبید ولی ایشان قبول نکردند .پس عمر آمد و همراه وی شعله آتش بود . بر در خانه ، فاطمه زهرا ( س) را ملاقات کرد .فاطمه ( س) فرمودند : ای پسر خطاب ! آمده ای که خانه ام را بر من بسوزانی ؟؟؟ عمر گفت : آری . و این امر جدی تر است از آنچه پدرت برای آن آمد "


توهین و جسارت به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر ( ع) تا چقدر باید باشد ؟؟؟؟


و چقدر جسارت و گستاخی می خواهد که در مقابل دخت نبی خدا ( ص) بایستند و بر قصد آتش زدن خانه وی ، صحه گذارند و حتی نبی خدا را با القاب وی نام نبرند و بگویند : پدرت !!!!!

7. ای کاش...

 

به روايت بخاري ابن عباس گويد:

به هنگاميکه عمر ضربه خورده بود بر وي وارد شدم و او را در حال پريشاني و وحشت زدگي ديدم. پس گفتم: باکي بر تو نباشد اي اميرالمومنين. عمر گفت: اي ابن عباس اگر به اندازه ظرفيت زمين براي من طلا بود همه را از ترس عذاب الهي فديه ميکردم. پيش از آنکه آن را ببينم. (1)

 

نيز در روايت ديگري که در اين زمينه از ابن عباس روايت شده و نامبرده به عمر بشارت بهشت داده- عمر گفت:

اما بشارت تو مرا به بهشت پس به خداي قسم اگر آنچه بين آسمانها و زمين است از من بود. همه را به خاطر آنچه در پيش دارم فديه مي دادم قبل از آنکه بدانم چه خبر است. (2)


 

همچنين به روايت ابن سعد آمده: عمر گفت:

اي کاش من چيزي نبودم. اي کاش فراموش شده بودم. آنگاه خورده آشغالي که همانند کاه يا چوب بود از لباسش برگرفت و گفت اي کاش من مثل اين بودم. (3)

 

و گفت: اي کاش من قوچ خانواده بودم و آن قدر مرا مي پروراندند که چاق ترين قوچان مي نمودم آنگاه هرکس را دوست مي داشتند به ديدار آنها مي آمد و بر آنها وارد مي شد. پس مرا مي کشتند و مقداري از گوشتم را مي پختند و مقدار ديگرش را سرخ مي کردند پس مرا ميخوردند و در حال...بودن مرا خارج مي نمودند و من آدم نبودم. (4)

 

نيز در روايت عمر به هنگام ضربه خوردن از ابولولو گفت:اگر آنچه بين آسمان و زمين است از آن من بود همه را در راه آنچه از عذاب الهي در پيش دارم فديه مي دادم پيش از آنکه بفهمم اوضاع از چه قرار است. (5) و در روايت متقي هندي بجاي "آنچه بين آسمانها و زمين است"  "آنچه خورشيد برآن تابيده"  آمده است.(6)


 

پي نوشت:

(1) صحيح بخاري 2/179 باب مناقب عمر

(2) کنز العمال به نقل از عبدالرزاق طيالسي احمد حنبل و ابن سعد.12/676

(3) طبقات ابن سعد 3/262

(4) حليه الاولياء: ابونعيم 1/52-- منهاج السنه: ابن تيميه به شرح فوق و اعتراف به صحت آن.

(5) همان

(6) کنز العمال 12/677 به نقل از ابن مبارک. ابن سعد. الغريب ابوعبيد. کتاب عذاب القبر بيهقي

8.ضرب و شتم به خاطر یک سوال

 

مردى نزد عمر آمد و گفت : ضبيع تميمى ما را ملاقات كرد و از ما تفسير آياتى از قرآن را پرسيد و گفت : خداوندا! كارى كن كه من بتوانم قرآن را تفسير كنم .


روزى در اثنايى كه عمر نشسته بود و با مردم نهار مى خورد، ضبيع كه لباس و عمامه اى پوشيده بود، سر رسيد. او هم جلو آمد و با حضار غذا خورد تا فراغت يافت . سپس گفت : يااميرالمؤ منين ! معناى آيه : وَالذّارِياتِ ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً  چيست ؟

عمر گفت : واى بر تو! تو هستى كه مى خواهى تفسير قرآن بدانى ؟!


آنگاه او را برهنه كرد و چندان تازيانه زد كه عمامه از سرش افتاد. سپس ‍ ديد كه او موى سرش را بافته و به دو سوى آويخته است . به همين جهت گفت : به خدايى كه جان عمر در دست اوست ! اگر ديدم سرت را تراشيده اى سرت را از بدنت جدا مى كنم ؟!


سپس دستور داد او را در خانه اى حبس كنند. هر روز او را از خانه بيرون مى آورد و صد تازيانه مى زد !! و چون حالش خوب مى شد ، صد تاى ديگر مى زد!!! آنگاه او را سوار شترى كرد و روانه بصره نمود. و به فرماندار خود ابو موسى اشعرى نوشت كه نشست و برخاست مردم را با وى ممنوع كند و به منبر برود وبه مردم اعلام كند كه :


ضبيع طلب علم نموده ولى به آن نرسيده است ! ضبيع بدبخت ، بدينگونه ميان مردم و قوم خود پست و خوار شد تا بدرود حيات گفت . در صورتى كه قبلاً بزرگ قوم خود بود .


(شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد في أحوال عمر ج3 ص 122 طبع مصر . وج 12 / 102 ط مصر بتحقيق أبو الفضل، سنن دارمي ج1ص55و54- تاريخ ابن عساکر ج6ص384 - سيره عمر ابن جوزي ص109 - تفسير ابن کثير ج4 ص232 - اتقان سيوطي ج2ص5 - کنز العمال ج1ص228و229 - الدر المنثور ج6ص111 - فتح الباري ج8ص17 و.... ..)

9. قرائت این ملعون

 

ملک العلماء در بدايع الصنايع مي گويد: عمر قرائت حمد و سوره را در يکي از دو رکعت اول نماز مغرب ترک کرد. و قضاي آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و همچنين عثمان در يکي از دو رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک کرد و قضاي آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد !


و در جاي ديگر مي نويسد: عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک کرد. و قضاي آن را در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد!(۱)


اين شيوه نماز خواندن مورد قبول هيچ يک از مذاهب نمي باشد و به طور قطع نوعي بدعت در نماز مي باشد. در رابطه با روش صحيح نماز خواندن درکتب شيعه و سني روايات فراوني وجود دارد. در اينجا به يک روايت از کتب اهل سنت اکتفا مي کنيم:عباده پسر صامت نقل كرده است که پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله فرمودند: هر کس سوره حمد و بيشتر از آن را نخواند نمازش درست نيست.(۲)

اسناد:

(1) بدايع الصنايع ملک العلماء 1/111 و 172، الغدير ج 8 / 173

(2) صحيح بخاري 1/302، صحيح مسلم 1/155، صحيح ابوداود 1/131، سنن ترمذي 1/34و 41، سنن بيهقي 2/38 و 61، سنن نسائي 2/137، سنن دارمي 1/283، سنن ابن ماجه 1/276، مسند احمد 5/314، کتاب الام 1/93، المحلي ابن حزم 3/236، المصابيح بغوي 1/57، المدونة الکبري 1/70 و ...

10.اولین شلاق

دمیری در " حیاة الحیوان " ج 1 ص 481 چنین می گوید :" وكان في أيام عمر الفتوحات العظام .......  وأول من ضرب بالدرة وحملها"(  حياة الحيوان الكبرى ، اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2003م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : أحمد حسن بسج )

*بَلاذُری در " انساب الاشراف " ج 3 ص 398 چنین می گوید :" وكان عمر أول من عس عليه في عمله بالمدينة، وحمل الدرة وأدب بها حتى قيل بعده: لدرة عمر أهيب من سيفكم هذا ") أنساب الأشراف ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ ()

*ابن جوزی حنبلی در " تلقیح فهوم اهل الاثر " ص 76 چنین می گوید :"أبو حفص عمر بن الخطاب هو ابن نفيل بن عبد العزى بن رياح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدي بن كعب بن لؤي وأمه حنتمة بنت هشام بن المغيرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم  ....... وأول من عز في عمله وحمل الدرة وأدب بها"

)تلقيح فهوم أهل الأثر في عيون التاريخ والسير ، اسم المؤلف: جمال الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن الجوزي ، دار النشر : شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم - بيروت - 1997 ، الطبعة : الأولى)وی این مطلب را در " صفوه الصفوه " ج 1 ص 277 نیز بیان می کند .

*ابن اثیر در " اُسد الغابه " ج 4 ص 192 چنین می گوید:

" وهو أَوّل من اتَّخَذَ الدِّرَّة"

) أسد الغابة في معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي (

ابن اثیر این مطلب را در " الکامل فی التاریخ " ج 2 ص 454 نیز بیان می کند با این توصیفات :

" وهو أول من حمل الدرة وضرب بها"

*ابن ابی الحدید معتزلی شافعی در " شرح نهج البلاغه " ج 12 ص 47 چنین می گوید :

" قال المؤرخون : ...... وأول من حمل الدرة وأدب بها. وقيل بعده : كانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج "

)شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري (

*ابوالفداء در " المختصر فی تاریخ البشر " ج 1 ص 113 چنین می گوید :

" وكان عمر رضي الله عنه طويل القامة أبيض أصلع أشيب ....وأول من حمل الدرة وضرب بها "

( المختصر في أخبار البشر ، اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفى : 732هـ ((

*صفدی در " الوافی بالوفیات " ج 22 ص 284 چنین می گوید :

" وهو أول من تسمى بأمير المؤمنين وأول من اتخذ الدرة "

) الوافي بالوفيات ، اسم المؤلف: صلاح الدين خليل بن أيبك الصفدي ، دار النشر : دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م ، تحقيق : أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى(

*ابن کثیر سلفی در " البدایه و النهایه " ج 7 ص 133 چنین می گوید :

" وهو عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبدالعزي بن رياح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدي ابن كعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالك بن النضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزاربن معد بن عدنان القرشي أبو حفص العدوي ..... وأول من عس بالمدينة وحمل الدرة وادب بها"

)البداية والنهاية ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت (

*قلقشندی در " مآثر الانافه " ج 1 ص 92 چنین می گوید :

" وأول من اتخذ الدرة ليعزر بها الجناة فكان لها عندهم من الهيبة ما لا فوقه حتى قال الشعبي إن درة عمر لأهيب من سيف الحجاج "

(آثر الإنافة في معالم الخلافة ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله القلقشندي ، دار النشر : مطبعة حكومة الكويت - الكويت - 1985 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الستار أحمد فراج (

*ابن تغرری اتابکی در " مورد اللطافه فی من ولی السلطنه و الخلافه " ج 1 ص 50 چنین می گوید :

" وأول من حمل الدرة وضرب بها"

(مورد اللطافة في من ولي السلطنة والخلافة ، اسم المؤلف: يوسف بن تغرري بردي الأتابكي ، دار النشر : دار الكتب المصرية - القاهرة - 1997م ، تحقيق : نبيل محمد عبد العزيز أحمد (

*جلال الدین سیوطی در " تاریخ الخلفا ء " ص 23 چنین می گوید :

" وهو أول من اتخذ الدرة "

(تاريخ الخلفاء ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد)سیوطی این مطلب را در " اسعاف المبطا ء " ص 22 نیز بیان کرده است .

*مجیر الدین حنبلی علیمی در " الانس الجلیل " ج 1 ص 260 چنین می گوید :

" وأول من حمل الدرة وضرب بها "

(الأنس الجليل بتاريخ القدس والخليل ، اسم المؤلف: مجير الدين الحنبلي العليمي ، دار النشر : مكتبة دنديس - عمان - 1420هـ- 1999م ، تحقيق : عدنان يونس عبد المجيد نباتة )

همچنان که مشاهده فرمودید ، بنابر گفتار علمای اهل سنت ، اولین کسی که شلاق به دست گرفت و در مدینه گشت می زد و مردم را با آن مورد عنایت قرار می داد ( یعنی می زد ! ) جناب عمر بن خطاب بوده است .

و این هیبت شلاق عمر بن خطاب آنقدر زیاد بوده است که عمر را با حجاج بن یوسف و شلاقش را با شمشیر حجاج مقایسه کرده اند!!

آیا این است سنت پیامبری که فرموده است : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ( سنن البیهقی ج 10 ص 192   (

((من برای کامل نمودن مکارم اخلاق مبعوث شدم  ((

برای همین سجایای عجیب اخلاقی عمر بن خطاب بوده است که وقتی ابی بکر ، وی(عمر بن خطاب ) را بعنوان جانشین معرفی کرد ؛ مردم به وی اعتراض کردند که : ( آیا بر ما مردی تندخو و سنگدل را بر ما انتخاب نمودی ؟ )

اتستخلف علینا فظا غلیظا

المصنف – ابن ابی شیبه - ج 7 ص 485

 

 

و بسیار دیگر که قابل ذکر نیست برای دیدن مقدار دیگر از این مطالب به سایتhttp://www.valiasr-aj.com/ مراجعه نمایید.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:عمر و اشتباهاتش,عمر و شرب خمر,کفر عمر,
ارسال توسط س.ع.م